چکیده:
مقام صدارت عظمی در تشکیلات حکومت غزنویان همواره از برترین جایگاه سیاسی و علمی و گاه نظامی برخوردار بود و سلاطین غزنوی برای گردش چرخ این امپراتوری عظیم به جهت آن که به بهرهگیری از تدابیر هوشمندانة وزرای خود- که بالاترین مقام پس از مقام سلطان را دارا بودند- نیاز داشتند، سعی میکردند کسانی را به این منصب برگزینند که علاوه بر اشتهار به کیاست و فراست و فضل و ادب، دارای توانمندیهایی نیز در عرصة نظامی باشند.در این مقاله از احمد عبدالصّمد مشاور آلتونتاش خوارزمشاه که پس از احمدحسن میمندی به وزارت مسعود غزنوی رسید، سخن گفته شده است و کاردانیهای وی در مقام کدخدایی آلتونتاش و نیز کفایتها و تدابیر هوشمندانة این وزیر در امور دیوانی و نظامی بویژه در حساسترین برهة تاریخ آن دوره که هجوم ترکمانان سلجوقی از یک سو و بیکفایتی و استبداد روزافزون مسعود از سوی دیگر، دولت مقتدر غزنوی را به سقوطی حتمی میکشانید، براساس مندرجات تاریخ بیهقی مورد تحلیل قرار گرفته است و نیز سعی بر این رفته است بازتاب شخصیّت این وزیر ادب پرور و شاعر نواز در دیوان منوچهری دامغانی نمایانده شود.
خلاصه ماشینی:
بازتاب شخصيّت احمد عبدالصّمد در ديوان منوچهري دامغاني «منوچهري دامغاني نيز كه قصايدي غرّا در ستايش اين وزير كاردان دارد و به اعتقاد پژوهشگران ملجأ و پناهي براي اين شاعر در مقابل رشك و بدسگالي حاسدان محسوب ميشده است» (امامي، 1371: 53)، در ضمن يكي از آن قصايد كه خمريّهاي است در مدح وزير با مطلع: «المنّه لِله كه ايـن ماه خزانست ماه شدن و آمدن راه رزانست» (منوچهري، 1385 : 13) او را شمس الوزرا و شمس الثّقلان خوانده و معتقد است كه در كار وزارت يگانه است و همواره مصلحت مُلك را ميجويد: چون دست وزير ملك شرق كه دستش از باده گران نيست كه از جودگران است شمس الوزرا احمد عبدالصّمد آن كو شمس الوزرا نيست كه شمس الثّقلانست آن پيشرو پيشروان همـــه عالــم چون پيشــرو نيزة خطّي كـه سنانست اين كار وزارت كه همي راند خواجه نه كار فلان بن فــلان بن فلانســت بود آن همگان را غرض و مصلحت خويش اين را غرض و مصلحت شاه جهانست جوانب تاريك شخصيّتي احمد عبدالصّمد از قلم موشكاف بيهقي از آنجا كه بيهقي مورّخي است منصف و همواره سعي ميكند با نگاهي واقع گرايانه در باب حوادث و رجال تاريخ خود كندوكاو كند و حتّي جنبههاي تاريك و نامقبول آنها را به صراحت باز نماياند، دربارة احمد عبدالصّمد با آن همه نيكو خصالي ميگويد: «در همة روزگار وزارت يك دو چيز گرفتند بر وي و آدمي معصوم نتواند بود، يكي آنكه در ابتداي وزارت يك روز بر ملا خواجگان علي و عبدالرّزاق پسران خواجه احمد حسن را سخني چند سرد گفت و اندر آن پدر ايشان را چنان محتشم، سبك بر زبان آورد، مردمان، شريف و وضيع، ناپسند شدند؛ و ديگر در آخر وزارت امير مودود در باب ارتگين كه خواهر او را داشت سخني چند گفت تا اين ترك از وي بيازرد و بدگمان شد و اين خواجه در سر آن شد» (دكتر فياض، 1383 : 355) و نيز بدان وقت كه سلطان مسعود بوسهل حمدوي را به كدخدايي ري منصوب كرد و به بونصر مشكان دستور داد تا در نامههاي توقيعي مخاطبة وي را «الشيخ العميد» كند؛ اين امر موجب آزردگي احمد عبدالصّمد گرديد و توسطّ ابوالفضل بيهقي بونصر را پيغام عتابآميز فرستاد.