چکیده:
فیلسوفان اخلاق در باره نقش انگیزشی باورهای اخلاقی دو رویکرد مختلف دارند: درونگرایان با انحصار دلایل انگیزشی به باور، رابطه باور و التزام اخلاقی را ضروری میدانند و برونگرایان با پذیرش باور و میل به عنوان دو عنصر انگیزشی، ارتباط باور و التزام اخلاقی را ضروری تلقی نمیکنند. از این رو، ضعف اراده را ممکن میدانند یعنی فاعل با وجود باور به درستی فعل، آن را انجام نمیدهد. این مقاله نقش انگیزشی باورهای دینی را مورد سؤال قرار میدهد و از ارتباط باور با التزام اخلاقی میپرسد؛ اینکه باورهای دینی میتوانند فاعل را به سوی انجام فعل برانگیزانند؟ و آیا باورهای دینی شرط لازم و کافی برای التزام اخلاقیاند؟ این مقاله پس از تحلیل دو رویکرد درونگرایی و برونگرایی اخلاقی و توضیح صور مختلف رابطه دین و اخلاق، رابطه روانشناختی را بررسی میکند و پس از تبیین نقش انگیزشی باور دینی رابطه ضروری آن را با التزام اخلاقی رد و ایمان را جایگزین باور میکند و درنهایت، نتیجه میگیرد ایمان، اگر واقعی باشد، میتواند با التزام اخلاقی ارتباط ضروری داشته باشد.فیلسوفان اخلاق در باره نقش انگیزشی باورهای اخلاقی دو رویکرد مختلف دارند: درونگرایان با انحصار دلایل انگیزشی به باور، رابطه باور و التزام اخلاقی را ضروری میدانند و برونگرایان با پذیرش باور و میل به عنوان دو عنصر انگیزشی، ارتباط باور و التزام اخلاقی را ضروری تلقی نمیکنند. از این رو، ضعف اراده را ممکن میدانند یعنی فاعل با وجود باور به درستی فعل، آن را انجام نمیدهد. این مقاله نقش انگیزشی باورهای دینی را مورد سؤال قرار میدهد و از ارتباط باور با التزام اخلاقی میپرسد؛ اینکه باورهای دینی میتوانند فاعل را به سوی انجام فعل برانگیزانند؟ و آیا باورهای دینی شرط لازم و کافی برای التزام اخلاقیاند؟ این مقاله پس از تحلیل دو رویکرد درونگرایی و برونگرایی اخلاقی و توضیح صور مختلف رابطه دین و اخلاق، رابطه روانشناختی را بررسی میکند و پس از تبیین نقش انگیزشی باور دینی رابطه ضروری آن را با التزام اخلاقی رد و ایمان را جایگزین باور میکند و درنهایت، نتیجه میگیرد ایمان، اگر واقعی باشد، میتواند با التزام اخلاقی ارتباط ضروری داشته باشد.
خلاصه ماشینی:
"چنین مشاهداتی این پرسش را ایجاد میکند که آیا واقعا باورهای دینی میتوانند نقش انگیزشی داشته باشند و افراد دیندار را به انجام وظایف اخلاقی ملزم کنند؟ از سوی دیگر، اگر در ضروری بودن این ارتباط تردید کنیم، هنوز شواهد بسیاری، حداقل شواهد تجربی شخصی، گویای این واقعیت است که دینداری میتواند افراد را برانگیزد و آنها را در انجام بهتر فعل اخلاقی کمک کند؛ البته، تا زمانی که باور وجود داشته باشد و به میزانی که باور شدت داشته باشد (Ibid ) با توجه به حساسیت این نگاه است که درصدد هستیم تا ببینیم آیا باورهای دینی می توانند چنین نقش انگیزشی داشته باشند و افراد دیندار را ملزم کنند تا به وظایف اخلاقی خود عمل کنند؟ اگر باور را به معنای پذیرش چیزی بدانیم و باورهای دینی را مجموعهای از عقاید دینی، مثل اعتقاد به خداوند و معاد تلقی کنیم، لازمه مؤثر بودن باور در عمل این است که صرف باور به اینکه خداوند وجود دارد یا روز جزا واقعیت دارد، باید باعث شود تا فرد راست بگوید، خدعه نکند، عدالت بورزد، عفیف باشد، و هر آنچه را انجام دهد که باید انجام دهد و همانگونه باشد که باید باشد؛ اما آیا واقعا چنین است که صرف باور به وجود خداوند، حتی اگر با استدلالهای مختلف عقلانی موجه دانسته شده باشد، میتواند دینداران را به انجام عمل صحیح وادار کند؟ و اگر انجام فعل صحیح را منحصر به دینداری کنیم، لازمه آن این است که افراد غیردیندار، حتی به طور ناقص و جزیرهای، نمیتوانند التزام اخلاقی داشته باشند؛ اما شواهد تجربی، نه ارتباط ضروری باورهای دینی و التزام اخلاقی دینداران را تأیید میکند و نه عدم التزام اخلاقی غیردینداران را؛ در نتیجه به نظر میرسد حتی اگر هیچ استدلال عقلانیای هم در این رابطه وجود نداشته باشد، تجربیات روزمره نشان میدهد که باورهای دینی به تنهایی نمیتوانند التزام اخلاقی را به دنبال داشته باشند و درمقابل، غیردینداران بسیاری هستند که به تعهدات اخلاقی خود پایبندند."