چکیده:
یکی از مباحث مناقشه برانگیز بین الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی، اصل سنخیت بین علت و معلول است. تردیدی نیست که هر معلولی از هر علتی به وجود نمیآید و حتی میان پدیدههای متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست؛ بلکه علیت رابطهای است خاص، میان موجودات معینی و به دیگر سخن، باید میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود داشته باشد که از آن به سنخیت بین علت و معلول تعبیر میشود. چون علت هستی بخش، وجود معلول را افاضه میکند و به تعبیر مسامحی به معلول خویش وجود میدهد، باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش اعطا کند و اگر فاقد آن باشد، نمیتواند افاضه کند: « معطی الشئ لا یکون فاقدا له» و با توجه به اینکه با اعطای وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمیشود، روشن میگردد که وجود مزبور را به صورت کاملتری دارد؛ به گونهای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب میشود. اصحاب تفکیک پذیرفتن اصل سنخیت را مستلزم تالیهای فاسدی؛ از جمله نفی توحید، اجتماع نقیضین و...میدانند، بنابراین، آن را انکار مینمایند. در این نوشتار به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه و موارد تقابل آنها با یکدیگر پرداختهایم.یکی از مباحث مناقشه برانگیز بین الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی، اصل سنخیت بین علت و معلول است. تردیدی نیست که هر معلولی از هر علتی به وجود نمیآید و حتی میان پدیدههای متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست؛ بلکه علیت رابطهای است خاص، میان موجودات معینی و به دیگر سخن، باید میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود داشته باشد که از آن به سنخیت بین علت و معلول تعبیر میشود. چون علت هستی بخش، وجود معلول را افاضه میکند و به تعبیر مسامحی به معلول خویش وجود میدهد، باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش اعطا کند و اگر فاقد آن باشد، نمیتواند افاضه کند: « معطی الشئ لا یکون فاقدا له» و با توجه به اینکه با اعطای وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمیشود، روشن میگردد که وجود مزبور را به صورت کاملتری دارد؛ به گونهای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب میشود. اصحاب تفکیک پذیرفتن اصل سنخیت را مستلزم تالیهای فاسدی؛ از جمله نفی توحید، اجتماع نقیضین و...میدانند، بنابراین، آن را انکار مینمایند. در این نوشتار به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه و موارد تقابل آنها با یکدیگر پرداختهایم.
خلاصه ماشینی:
"یکی از ارکان مکتب تفکیک، میرزا مهدی اصفهانی در معارف القرآن، معتقد است که، همانا خدا، غیر خلق خود و مباین با آنهاست؛ مانند مباینت صفتی که به موصوف خود متقوم است؛ نه اینکه منعزل و برکنار از آن باشد2 (میلانی،12:1390) یا این حقایق وجودیه، مانند حیات، علم و قدرت، خارج از خداوند رحمان نیست، بلکه تباین و تفاوت آن حقایق با خدا، تباین و تفاوت صفتی است و وجود منحاز مجعولی در میان نیست3 (اصفهانی، 152:1385).
زمانی که بین موجودات قائل به سنخیت نباشیم و رابطه خالق و مخلوق را چیزی جز تباین ندانیم، در این صورت چگونه میتوان موجودات را به تمام معنا، آیت و نشانه بر وجود خدا دانست؟ میرزا جواد تهرانی معتقد است: مخلوق و مصنوع تنها به این دلیل که ذات مقدس خالق را از حد نفی و تعطیل خارج نماید، آیت و نشانهای است بر وجود صانع؛ اما این امر به هیچ وجه دلیل بر مشابهت و مسانخت خالق و مخلوق نیست؛ در غیر این صورت خداوند متعال هم به دلیل مشابهت با مخلوقات، نیازمند به صانع دیگری میبود.
مکتب تفکیک و نقد دیدگاه ملاصدرا: تفکیکیان اظهار مینمایند، صحت و تمامیت این دلیل مبتنی است بر اینکه در عالم یک سنخ حقیقت باشد؛ یعنی مثلا اشیاء مادی با سنخ نور و علم و حیات و قدرت همسنخ باشند و الا با فرض تعدد سنخیت اگر بگوییم وجود مطلق؛ یعنی خدا در ذات خود جامع همه اشیاء است، ترکیب از سنخ ماده و سنخ حیات و ترکیب از ماهیات اصیل و وجودات اصیل در ذات او لازم میآید."