چکیده:
«پرسونا» یکی از کهن الگوهای معروف کارل گوستاو یونگ، روانشناس و دانشمند معروف سوییس است؛ وی در نظریة «فرایند فردیت» کهنالگوهایی را معرّفی میکند که در درون انسانها مشترک است و معتقد است انسان با شناخت و درک این کهن الگوها در اعماق وجود خود به تکامل و خوشبختی میرسد. ازجملة این کهن الگوها «پرسونا»، «Persona» یا نقاب است که یونگ آن را بهعنوان صورتکی که فرد در مواجهه با جامعه به چهره میزند تا خود را آنچنان که میخواهد به دیگران نشان دهد، معرّفی میکند.نمونة واضحی از این صورتک بیروح و تایید طلب را میتوان در سیمای بسیاری از شخصیتهای داستانهای زویا پیرزاد به وضوح مشاهده کرد. زویا پیرزاد از نویسندگان مطرح معاصر با هنرنمایی تمام این نقاب را در چهرة شخصیتهای داستانهای خود نشان داده است. این تحقیق نشان میدهد شخصیتهای داستانهای متعدّد پیرزاد به قدری شبیه به هم زندگی میکنند که گویی یک نفرند. در این تحقیق ما با بررسی داستانهای کوتاه «مثل همة عصرها»، داستان «طعم گس خرمالو» از مجموعهای به همین نام و رمان «چراغها را من خاموش میکنم» زویا پیرزاد، به تطبیق نقاب روزمرگی و وظیفهشناسی شخصیتهای این داستانها با کهن الگوی پرسونای یونگ خواهیم پرداخت.
خلاصه ماشینی:
همین باعث میشود که روزهایش یکی پس از دیگری بگذرند بدون اینکه تغییری در زندگی و برنامة او پیش بیاید؛ در واقع عادت کردن به روزمرگیها از عواقب پنهان شدن در زیر این نقاب خواهد بود؛ به گونهای که ممکن است فرد به گفتگوی درونی با خود بپردازد، هر روزش و هر سالش مانند هم گردد.
زندگیشان مانند هم و روزهایشان همانند هم میگذرد به گونهای که در یک صفحه میتوان کل زندگی یکنواختشان را از چشم گذراند؛ داستان اول این کتاب با زنی آغاز میشود که بهخود هر شب وعدة نوشتن کتابی را میدهد که روزهاست ذهنش را مشغول کرده است و بالاخره برای اینکه فراموشش نکند، موضوعش را مینویسد و به آیینه میچسباند تا شاید روز بعد بتواند بنویسد.
زویا پیرزاد در این داستان، زنی وظیفهشناس را به تصویر میکشد که با انجام دقیق و کامل کارهای خانه، سعی دارد تمام جوانب خانهداری و مادر بودن را به جا بیاورد او در واقع همان پرسونا یا نقابی را که یونگ از آن یاد میکند، به چهره زده است تا تحسین دیگران را برانگیزد و همانطور که در جایی از داستان میگوید: «مادرم میگوید «سبزی قرمه باید خوب ریز شود.
همسایهها در داستان دیگری از این مجموعه به نام« همسایهها» نیز شخصیتهای اصلی داستان با همین نقاب به تصویر کشیده میشوند زنی در پشت نقاب وظیفهشناسی و خانهداری خود پنهان است و به همسایة خود طوری خیره میشود که گویی تصویر خود را در آیینه میبیند او درست همزمان با زن همسایه، کارهای خود را انجام میدهد.