چکیده:
اهلسنت با آنکه در مقام نظر به بسیاری از مسؤولیتهای حاکم توجه داشتهاند، اما به
جهاتی تأمین آرامش و امنیت را به عنوان مهمترین وظیفه حاکم تلقی نمودهاند و در
نتیجه به جای تأکید بر عدالت و سایر شایستگیهای حاکم، بر اقتدار او تکیه کرده و
حتی امیر قوی و فاجر را برای حکومت مناسب دیدهاند. اما شیعیان در اندیشه سیاسی خود
بدون انکار ارزش امنیت و لزوم اقتدار عدالت حاکم را هم در نحوه اجرای احکام دینی
مانند جهاد و قضاوت و هم برای تأمین عدالت ضروری دانستند.
در عالم تسنن، عالمان دینی و مردم غالبا برای حفظ وضع موجود و پرهیز از آشوب راه
اطاعت از حاکمان مستبد و ستمگر را در پیش گرفتند. شیعیان در رفتار سیاسی خود با
حکومتهای باطل در دورههای مختلف، عملکردهای متفاوتی داشتهاند از قبیل رفتار
قهرآمیز و تقیه، بیتفاوتی و دوری از سیاست، تسلیم، اعتراض و شورش، حمایت و همکاری
هوشمندانه و مصلحتآمیز. علمای شیعه نیز گاه مردم را از هر گونه همکاری با حکومتها
باز میداشتند و گاه با تکیه بر اصل تأمین مصالح دنیا و آخرت مؤمنان، اطاعت از
حاکمان و همکاری با آنها را در مواردی جایز میدانستند. در این میان برخی از عالمان
چون خواجه طوسی مسؤولیتهای علمی و اجتماعی را در حکومتهای دوران خود پذیرفتهاند
و بعدها در دوران صفوی کسانی مانند محقق کرکی علاوه بر تصدی مناصب دولتی سلطان را
به اطاعت خود به عنوان مجتهد جامعالشرایط وادار میکنند و در دوره قاجار عالمانی
چون کاشفالغطا و ملا احمد نراقی با طرح نظریه پادشاه مأذون حکومت را مشروع
میدانند. بدین ترتیب
علمای شیعه با حضور فعال در صحنه سیاسی و بهرهگیری از فرصتها توانستند ضمن
پاسداشت و گسترش میراث تشیع، حیات و منافع شیعیان را حفظ نمایند.
خلاصه ماشینی:
"برخی از منابع تحقیقی ابتدا تأکید دارند که تنها برای کسانی که عقد امامت و صحت نصب او را مشروط به عدالت میدانند، این مسأله قابل طرح است که آیا حاکم با ارتکاب گناه و بیعدالتی از امامت بر کنار میشود یا در این منصب میماند و مردم هم چنان موظف به اطاعت اویند؟ و سپس با بررسی تمام حالاتی که حاکم به جهت اخلال در شرائط از این سمت منعزل میشود و پس از نقل نظرات و آرای فقیهان و متکلمان سنی چنین نتیجه میگیرد که از نظر آنها ارتکاب فسق (خواه در رفتار شخصی و انجام محرمات، خواه در رفتار جمعی و در سطح تجربه دولتی و امور سیاسی و اجرای عدالت اجتماعی و اقتصادی) هیچ گاه موجب انعزال حاکم نیست و سرانجام این گونه نظرها را متأثر از اوضاع اجتماعی متفکران اهلسنت و به جهت تمایل آنها برای توجیه حوادث تاریخی میداند[1]."