چکیده:
این پژوهش متضمن ورود به دو گستره است . نخست ؛ نقد آنچه که در این نوشتار «افسانه - یا اسطوره اجتناب ناپذیری » خوانده می شود و دیگری نسبت یابی میان «ناخرسندیهای اعلام شده » و «ناخرسندیهای اعلام ناشده » از فرایندهای نوسازی و ارتباط آن با «توسعه هراسی ». گستره اول نقد رویکرد جامعه شناسانه به توسعه و نوسازی است . در این نقادی اصلی ترین پیش فرض جامعه شناسی توسعه یعنی - ساختارگرائی متکی بر اسطوره اجتناب ناپذیری - به چالش کشیده می شود. درواقع این پژوهش پدیدار شدن توسعه را امری اجتناب ناپذیر و ناشی از از پی هم آمدن سلسله ای از زمینه های ساختاری فرض نمی کند بلکه توسعه را ابژه ای پدیدارشناسانه و برخواسته از تجربه ای زیسته و کنش قصدمند «کارگزاران عام » توسعه در نظر می گیرد. در گستره دوم یکی از مهمترین موانع توسعه در جوامع سنتی - به ویژه ایران معاصر- در دو بازه زمانی انقلاب مشروطه و اصلاحات ارضی ارزیابی می گردد. «توسعه هراسی » که دستاورد ناخرسندیهای اعلام ناشده ناشی از گسترش جهان - زیست مدرنیته است ، اصلی ترین عامل ناپایداری فرایندهای توسعه سیاسی و اجتماعی است . درک این ناخرسندی متکی بر واکاوی نشانه شناسانه و زبان کاوانه گفتمان اخلاقی جامعه ایرانی است . در این میان ؛ اباحه گری اخلاقی (عرصه اخلاق جنسی ) «دال مرکزی »ای است که سایر دالهای شناور در شکل زندگی ، ایدئولوژی و ساختارهای سیاسی برخواسته از فرایندهای نوسازی را تفسیر می کند. چنین پیوندی در بافتار زبانی - نشانه شناسانه گفتمان اخلاقی جامعه ایرانی اصلی ترین منشا هراس از توسعه و به تعویق افتادن ها پیاپی آن از دوران مشروطه به بعد است . به زبان تحلیل گفتمان ، درک دالهای پراکنده
خلاصه ماشینی:
"یکی از قدرتمندترین اجزای این شبکه «دالی » اخلاق است و آشکارا، آنچه در این میان اهمیت و اعتبار بیشتری می یابد «اخلاق جنسی » است : فرایندهای متعدد و پیچیده ای می توانند توضیح دهنده ساز و کاری باشند که بر اثر آن ، اخلاق جنسی به جریان اصلی اخلاقی در «حوزه عمومی » جامعه ایران تبدیل شده است که در پژوهش پیش رو الزاما این فرایندها موضوع مطالعه نیستند ساخت استبدادی ، فقدان امنیت ، زندگی عشایری و شبانی ، رویکردهای متکی به تحلیل جامعه شناسانه مارکسیستی ، فرایندهای شکل گیری توتم و تابو که به ویژه در آثار ساختارگرایانی چون «لوی اشتروس » بازتاب داشته و از همه مهمتر، نصوص اخلاقی دینی .
تا اینجا سخن ما در عرصه زبان شناسی ساختاری طرح گردید و کمتر به وادی تحلیل گفتمان گرایید گفتیم که عمده ترین تفاوت رویکرد سوسوری با موضع نظریه تحلیل گفتمان (لاکلائو و موفه ) آن است که در تحلیل گفتمان برخلاف تحلیل های سنتی زبان شناسانه ، صرفا به عناصر نحوی و لغوی تشکیل دهنده جمله به عنوان عمده ترین مبنای تشریح معنا توجه نمی شود،بلکه فراتر از آن ، عوامل بیرون از متن یعنی بافت موقعیتی فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی و...
نتیجه گیری هر نوع طرحی برای توسعه سیاسی ایران و چه بسا، کشورهای اسلامی و جوامع سنتی دیگر باید متضمن ملاحظاتی برای این نگرانی اخلاقی باشد- فراهم آوردن ساختارها و پیش طرح های ساختاری توسعه می تواند به ایجاد نظم های موقتی و ناپایدار «توسعه از بالا» بیانجامد، اما «کارگزاران عام » تصمیم خود را راسا خواهند گرفت ."