چکیده:
برای اینکه بتوان افراد را مطابق با نظام اجتماعی در چارچوب یک دولت ـ ملت تربیت کرد، نیازمند یک زبان رسمی آموزشی هستیم تا آنها را براساس نمادهای یکسانی جامعهپذیر کند. نظام آموزشوپرورش رسمی و مدرسه جایی است که زبان رسمی هر کشور در آنجا بهطور استاندارد آموزش داده میشود. اما این آموزش نباید به گونهای باشد که گویشوران زبانهای قومی در حین یادگیری آن دچار صدمات آموزش و عاطفی شوند و از ادامة مسیر رشد علمی و اجتماعی بازمانند. هرچند راهی برای ایجاد جامعهای کاملا برابر وجود ندارد [Schutt,2001: 15]، با این حال نمیتوان اجازه داد روندهای جاری در جامعه باعث شوند که جامعه کاملا نابرابرانه اداره شود. در جامعة متعادل همه دسترسی نسبتا برابری به اطلاعات، منابع و فرصتها دارند [Ibid]. و همه میتوانند ویژگیهای بالقوهشان را پرورش دهند
خلاصه ماشینی:
"زبان اکثریت زبانی است که توسط افرادی که متعلق به اکثریت هستند، صحبت میشود، دارای جایگاه رسمی و به رسمیت شناخته شده است، در رسانهها از آن استفاده میشود و آموزش از طریق آن انجام میپذیرد [Mayer-Scotton,2006: 196].
نسلهای متوالی گونة L را به صورت زبان مادری یاد میگیرند، زیرا گونة H برای این منظور مناسب نیست و در مدرسه یاد گرفته میشود و کاربردش در شرایط رسمی لازم است [همان].
باید به این نکته توجه کرد که افراد دوزبانه ممکن است به درجات متفاوت روی زبان دوم تسلط داشته باشند.
علوی مقدم به این نکته اشاره میکند که: «در دوزبانگی، هنگامی که زبان دوم به کودکان از طریق مهارتهای خواندن و نوشتن آموزش داده میشود و به دو مهارت سخن گفتن و گوش دادن توجه کافی نمیشود، ضعف عملکردهای زبانی و ذهنی نمایان میشود و این موضوع به وجودآورندة دوزبانگی کاهنده و مسبب گسترش نیافتن خلاقیت زبانی است.
مواجه شدن دانشآموزان با مسئلة دوزبانگی میتواند در دو زمینة متفاوت رخ بدهد: در حالت اول دانشآموزان دوزبانه در شرایطی مانند یک روستا زندگی میکنند که سایر همکلاسیهایشان نیز در وضعیت مشابه آنها قرار دارند و همه در کنار هم قرار است بر مشکلات ناشی از یادگیری براساس زبان جدید فائق بیایند.
از این بحث دو نتیجه را میتوان برداشت کرد: نخست اینکه در سنین پایینتر بین دوزبانگی و رشد تواناییهای ذهنی تعامل وجود دارد که به «فرضیة تأثیر سن» معروف است [واعظی،۱۳۹۱: ۱۲۶]؛ [قوامی و قوامی،۱۳۹۱: ۳۰۳] ."