چکیده:
اقتصاد سیاسی کلاسیک به عنوان علمی مدرن، متاثر از متافیزیک حاکم بر دوران مدرن است. در این متافیزیک علوم بر مبنای تفسیر خاصی از نظم حاکم بر جهان شکل می گیرند. از همان آغاز، علم اقتصاد نیز در رابطه ای تنگاتنگ با مفهوم خاصی از نظم (نظم طبیعی) شکل گرفت که خود را در چارچوب نظم نهادی نشان داد. این مفهوم خاص از نظم، ارزش شناسی، هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی خاصی را برای اقتصاد سیاسی کلاسیک رقم زد و آن را از دیگر حوزه های سیاست، اخلاق و دین جدا کرد. اقتصاد سیاسی به یک علم مستقل تبدیل شد که نظم نهادی خاصی را بازنمایی می کرد. با تحول اقتصاد سیاسی به اقتصاد نئوکلاسیک، علم اقتصاد تفسیر جدیدی از نظم ارائه داد که مبتنی بر سوبژکتیویسم بود. این دوره با نقد نظریه ارزش در اقتصاد سیاسی کلاسیک آغاز و مفهوم جدیدی از نظم ریاضی را ارائه داد که نسبت خود را با نهادها از دست داد. نظم طبیعی، نظمی کلی و متبلور در نهادهای تاریخی بود که مستقل از افراد وجود داشت و وظیفه اقتصاددان، کشف قوانین موجود در چنین نظمی بود؛ اما نظم ریاضی یک نظم مصنوعی بود که قوانین آن نیز روابط ریاضی ساخته ذهن اقتصاددانان را نشان می داد؛ بنابراین می توان گفت که تحول در علم اقتصاد مستلزم تعریف مشخصی از نظم حاکم بر جهان اقتصاد است. در مقاله پیش رو با توجه به مفهوم نظم در علم اقتصاد به این پرسش می پردازیم که اگر بخواهیم جهت تاسیس پارادایمی در اقتصاد اسلامی از چارچوب اقتصاد نئوکلاسیکی استفاده کنیم چه مفهومی از نظم را باید پیش فرض بگیریم؟ آیا این کار لزوما مستلزم پذیرش پیش فرض های ارزشی اقتصاد نئوکلاسیک است؟
Classical political economy as a modern science is a product of new interpretation of order in modern age metaphysics. This order was a natural and also institutional. Natural order influenced ontology، epistemology، axiology and methodology in political economy. political economy as a representation of new institutional order، became separate science and separated itself from other social sphere such as religion، political and ethical.by subjectivism and marginal revolution in economics the concept of order transformed from institutional to mathematical. Natural order was holistic and institutional with discoverable laws; but mathematical order was artificial order with mathematical relation that constructed by economists as laws.so evolution of economics intertwined with the concept of order. so، we can have question: hitch concept of order we need in order to constitute an Islamic economics school by neoclassical framework? Does this synthesis mean the acceptance of presuppositions in neoclassical economics?
خلاصه ماشینی:
بنابراین ، اسمیت درباره پرسش نخست که چه نسبتی بین این نظم و حوزه دین ، اخلاق و سیاست وجود دارد، پاسخ های مقبولی فراهم کرد؛ اما در مورد پرسش دوم با این عنوان که نظم در بازار چگونه برقرار می شود؟ چطور؟ اسمیت و مسئله نظم اقتصادی اسمیت برای تبیین نظم طبیعی حاکم بر بازار افزون بر حل مسئله اخلاقی (مشروعیت ) منفعت طلبی ، باید یک مسئله دیگر را نیز حل می کرد و آن شکل گیری قیمت ها در بازار به وسیله سازوکار قیمت بود؛ از این رو به یک نظریه ارزش نیاز داشت .
موارد پیش گفته نشان می دهد رابطه ضروری بین پیش فرض های اقتصاد نئوکلاسیک و نتیجه های آن وجود ندارد؛ می توان با پیش فرض های نهادی متفاوتی به نتیجه های یکسانی دست یافت ؛ بنابراین در تأسیس اقتصاد اسلامی نیز می توان بخشی از گزاره های اقتصاد نئوکلاسیک را که مربوط به منطق اقتصاد یا سازوکارهای اقتصادی است و هدف آن کارایی است ، پذیرفت بدون اینکه به پیش فرض های ارزشی اقتصاد نئوکلاسیک متعهد بود، کافی است ایده ای درباره نظم داشت تا بر مبنای آن بتوان ساختار نهادی را تعریف کرد؛ به طور مثال ، اسمیت و والراس هر دو در سازوکار قیمت مشترک هستند؛ اما در ایده نظم - نظم ریاضی والراس در برابر نظم طبیعی اسمیت - متفاوت می شوند؛ چرا که به دو نوع باور نظریه ارزش کار در برابر نظریه ذهنی ارزش و ساختار نهادی متفاوت (نظم نهادی ) می اندیشند.