چکیده:
مبناگرایی دیدگاهی است که طبق آن ساختار معرفت و توجیه معرفتی دو بخش دارد: 1. معرفت و توجیه استنتاجی؛ 2. معرفتهای مبنایی و بینیاز از توجیه. در نظریه معرفت چیزم اصل مربوط به ایده مبناگرایی به خاستگاه «خودنمونبودن حالات ذهنی» و معرفت «معلوم مستقیم» مربوط است. اما «سلرز» مدعی است این اصل برای صورتبندی «معلوم مستقیم» و «داده حسی» ناسازگار است و معلوم غیراستنتاجی ممکن نیست. دلیل نقض سلرز که با عنوان «اسطوره داده» یاد میشود، معرفی دووجهی نامطلوبی است که بر اساس آن اولا حالت خودنمون نمیتواند بیواسطه باشد، ثانیا اگر بیواسطه باشد، نمیتواند توجیهکننده مضمون باور مربوط به آن باشد. در این مقاله دو راهحل مورد بررسی قرار میگیرد: راهحل بونجور این است که با معرفی دو عنصر افزون بر خود تجربه حسی از وجه مفهومی متضمن آگاهی قضیهای دفاع کند. راهحل فومرتن که بر اساس آن یک باور پایه در صورتی دارای توجیه غیراستنتاجی است که فرد با مجموع عناصری که برای صدق باور مورد نظر کافی هستند، بهطورمستقیم آشنا باشد.
خلاصه ماشینی:
"نقض سلرز را که علیه اصول مبناگرایی اقامه شده بود، نقضی علیه پیشفرض درونیگرایانه توجیه نیز دانستهاند و مقاله سلرز آغازی برای معرفی «برونیگرایی» در توجیه نیز دانستهاند؛ زیرا بر اساس این دلیل علیه توجیه بیواسطه، هر آنچه به مثابه بیواسطه اخذ شود فقط در صورتی میتواند چنین باشد که شخصی که چیزی را به عنوان بیواسطه موجه اخذ میکند در این کارش موجه باشد؛ بنابراین ازآنجاکه توجیه باور توجیه باوری از تراز بالاتر مبتنی است، اصلا هیچ توجیهی بیواسطه نیست.
راه وی برای دفاع از صورتبندی «ادراک مستقیم مضمون تجربی» این است که در خصوص باور مبنایی، افزون بر خود تجربه حسی مربوط، دو عنصر مجزای دیگر نیز در میان است: نخست آنکه باوری به اصطلاح مبنایی یا پایه وجود دارد که مضمون آن به جنبهای از تجربه مورد بحث مربوط میشود؛ دوم اینکه چیزی وجود دارد که به نظر میرسد فعل ذهنی مستقل دیگری است؛ یعنی فعل ادراک مستقیم یا آشنایی مستقیم با جنبه تجربی مربوط.
نتیجهای که بونجور میخواهد بگیرد این است که: «با داشتن حالتی آگاهانه از تجربه حسی، صرفا به دلیل داشتن آن تجربه از مضمون حسی خاص آن حالت آگاه خواهیم بود؛ بنابراین اگر به نظر آید که باور دریافتی من آن مضمون مفهومی را توصیف میکند یا آن را در چهارچوب مفاهیم، گرچه بیشک به شکلی ناقص بیان میکند و اگر مضمون توصیفی آن باور را بفهمیم که یک تجربه باید چگونه باشد تا بتواند آن توصیف مفهومی را صادق کند، آنگاه به نظر میرسد برای حکم به اینکه آیا توصیف مفهومی- همانگونهکه به نظر میرسد- درست است، در جایگاه مناسب و مطلوبی هستم، در این صورت از این راه در پذیرش آن باور موجه هستم»."