چکیده:
تشکیک در وجود از اصولی ترین مبانی حکمت متعالیه است ، این مساله مبنای تبیین و اثبات مسائل متعدد فلسفی گردیده است به گونه ای که ملا صدرا بسیاری ابتکارات خود را در حوزه های مختلف فلسفی وامدار این مساله است، یکی از مهمترین ابتکارات ملاصدرا در حوزه معرفت شناسی که تشکیک در آن نقش اساسی ایفا کرده است، مساله اتحاد عالم ومعلوم است، حکماء پیش از صدرالمتالهین چون از مساله تشکیک در وجود غافل بوده اند مناط انواع ادراک را میزان تجرید مدرک از ماده ولواحق آن می دانستد و تفاوت ادراکات را ناشی از تفاوت مقدار تجرید ماهیت از امور مغایر خود می دانستند؛ لکن صدرالمتالهین با رد نظریه تقشیر، تفاوت ادراکات را ناشی از تفاوت انحاء وجود مجرد می داند. درحکمت متعالیه ملاک معلومیت فقط بر اساس نظام تشکیکی وجود توجیه پذیر است وی با پذیرش وجود جمعی در نطام تشکیکی وجود قائل به انحاء وجود در طول یکدیگر برای یک ماهیت می شود که مستلزم حمل دیگری به نام «حمل حقیقه و رقیقه» است و بر همین اساس ملاک معلومیت براساس تاکد وجود است، هر چه میزان وجود از نطر تحصل وفعلیت شدیدتر باشد میزان معلومیت آن بیشتر است و هر قدر وجود آن ضعیف تر باشد از میزان معلومیت آن کاسته می شود و نفس برای ادراک هر معلومی در مرتبه همان معلوم با آن متحد می گردد.
خلاصه ماشینی:
"پس در این نظریه ادراک مشروط به نوعی انفعال موضوع از عرض است، نه از قبیل انفعال ماده از صورت؛ چنانکه اگر فرض کنیم هیچ صورت ذهنی در قوای ادراکی نفس حلول نکرده باشد باز، هم خود نفس بالفعل است و هم بالفعل واجد قوای مذکور است، یعنی قوای آن نیز بالفعل هستند، ولی فقط بالقوه دارای احساس، تخیل، تعقل است و زمانی بالفعل حاس، متخیل و عاقل میشود که صورتی در این قوا حلول کند.
به عبارت دیگر، تغییر نحوۀ ادراک شیء از حسی به خیالی، و از خیالی به عقلی، نه به معنای ارتقای حقیقت مدرک بالذات است و نه موجب ارتقا و کمال یافتن موجود مدرک از مرتبهای به مرتبۀ بالاتر آن میشود، بلکه فقط به معنای تجرید بیشتر ماهیت از امور مغایر خود است، چنانکه صرف تجرید از امور مذکور برای بالفعل شدن مدرک بالقوه و مدرک بالقوه کافی است، بیآنکه هیچ نحو ارتقایی در هیچ یک از آن دو رخ دهد (همان).
همانطور که صورتهای حسی و خیالی بعد از صدور از نفس، نزد آن حضور مییابند و نفس با حضور مدرک در نزد خود با علم حضوری به آن آگاهی مییابد و آن را مشاهده میکند (همان: 1/295)، مشاهدۀ معقولات نیز در واقع حاکی از اشتداد وجودی نفس است، زیرا وجود و علم با یکدیگر مساوی هستند و اشتداد نفس در وجود مساوق با اشتداد علم آن است، به این نحو که با ارتقا و تعالی نفس در مراتب هستی، علم و ادراک او نیز متعالی و متکامل میشود و مراتب بالاتری از تجرد را به دست میآورد تا در نهایت به مرتبهای دست مییابد که حقایق در مقابل دیدگان باطنی او ظاهر میشود و او میتواند آنها را مشاهده کند (همو، 1378: 752)."