چکیده:
کهنالگوی ماندالا یکی از دیریابترین تصاویر ذهنی و بازماندة اجداد بشری است که دارای مفاهیم مختلف اعم از تکامل و فردانیت است. یونگ روانشناس سوییسی، این کهنالگو را نماد خویشتن میشمارد که ابتدا از دین وارد روانشناسی و سپس به حوزة ادبیات وارد گردید. این صورت ازلی بیشتر در آسیای شرقی و بین هندوها و بوداییان مورد توجه است و شامل دایره-ای محصور در مکعب است. در آثار ادبی و هنری، نمود این کهنالگو در تصاویری چون خورشید، گل، ساعت، فواره و غیره قابل مشاهده است. اعداد چهار و هفت نیز نمادهای دیگر این کهنالگوست. با بررسی این کهنالگو در آثار ادبی میتوان به کارکرد ناخودآگاه شاعر در استفاده از این تصویر و میزان موفقیت او در رسیدن یا توجه به کمال پی برد. در این مقاله نمودهای کهنالگوی ماندالا با تصاویر مختلف در شعر صفارزاده واکاوی میگردد. به نظر میرسد در شعر صفارزاده، اساطیر مربوط به قدرت و زیبایی در کهنالگوی خورشید نمود یافته و مرگ و رستاخیز دوباره در اساطیر گل خود را نشان داده است. همچنین حیاتبخشی و تمامیت در نماد فواره ظاهر شده و زمان و اهمیت آن خود را در ساعت نشان داده است. کمال و فردانیت نیز در دو عدد چهار و عفت نمایان شده است که همة این موارد اشکال نمایش کهن الگوی ماندالا در شعر صفارزاده هستند.
Mandala is an ancient pattern that isn҆t easy to understand. The emage of our human ancestors have inherited. Evolutionary sense and is inclusive. Jung dose its own symbll. The old paradigm of religion، psychology،and then entered in to the literature. Between Hindus and Buddhists in East Asia is a favorite. in images such as flowers، sun، clock، spout and…appears. Studying the unconscious poet of the old model can be realized and the evolution of the poet''s. In this paper، the poetry of the ancient mandala pattern Safarzadeh be reviewed.