چکیده:
پایه و اساس مدرسه سلافیه در ادبیات تطبیقی، توجه به زیرساختهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جوامع در فرم دادن به روساخت آن جامعه است. شباهتهای موجود در گسترههای دینی، فرهنگی و اجتماعی در ایران عصر مشروطه و عراق عصر نهضت باعث شد شعرا و ادبای دو کشور ـ بدون اینکه در بیشتر موارد از آثار ادبی یکدیگر اطلاع داشته باشند ـ به بررسی موضوعها و درونمایههایی مشترک، در اشعار و آثار ادبی خود بپردازند. یکی از اصلیترین مضامینی که به عنوان زیرمجموعهای از شعر اجتماعی در ادبیات این دو دوره رخ نمود، مباحث مربوط به زنان و بررسی مسائل و مشکلات مربوط به آنها است. با توجه به مطالب یادشده، مقاله حاضر در صدد است تا در چارچوب مکتب نظری سلافیه، و با ملاک قرار دادن دیدگاه ملک الشعرای بهار در ایران و جمیل صدقی زهاوی در عراق، به بررسی نگرش این دو شاعر به مبحث حضور زن در جامعه پرداخته و اشتراکات و تفاوتهای میان آنها در این موضوع را مشخص نماید.پایه واساس مدرسه سلافیه درادبیات تطبیقی،توجه بـه زیرسـاخت هـایاجتمـاعیو سیاسیوفرهنگیجوامع درفرم دادن به روساخت آن جامعه است .شباهت هایموجود درگستره هایدینی،فرهنگیواجتماعیدرایران عصرمشروطه وعـراق عصـرنهضـت باعث شدشعراوادبایدوکشورـبدون اینکه دربیش ترمـواردازآثـارادبـییکـدیگر اطلاع داشته باشندـبه بررسیموضوع هاودرونمایه هاییمشترک،دراشعاروآثارادبی خودبپردازند.یکیازاصلیترین مضامینیکه به عنوان زیرمجموعه ایازشعراجتماعی درادبیات این دودوره رخ نمود،مباحث مربوط به زنـان وبررسـیمسـائل ومشـکلات مربوط به آن هااست .باتوجه به مطالـب یادشـده ،مقالـه حاضـردرصـدداسـت تـادر چارچوب مکتب نظریسلافیه ،وباملاکقراردادن دیدگاه ملک الشعرایبهاردرایران وجمیل صدقیزهاویدرعراق ،به بررسینگرش این دوشاعربه مبحث حضـورزن در جامعه پرداخته واشتراکات وتفاوت هایمیان آن هادراین موضوع رامشخص نماید.
خلاصه ماشینی:
"زهـاویبـه اینکـه زنـان درخانـه محبـوس شـده واز اجتماع دورنگه داشته شده اندمعترض است ؛ویتحت تأثیرشرایط حاکم برجامعـه آن روزعراق ورواج تفکرات غربی،به اشـتباه ،علـت دورمانـدن زنـان ازاجتمـاع رادرنـوع پوشش آنان میداندوراه حل مبارزه بااین عقب ماندگیرادرکشف حجاب میدانـدواز این روصریحازنان ودختران رابه بیحجابیدعوت میکند(زهاوی،١٩٢٨:٣٣٥): مزقـییـاابنـۀالعراق الحجابـا فقــدکــان حارســاکــذابا مزقیــه فاحرقیــه بــلاریــث مزقیه حتییکـون هبابـا اوجامعه ایکه زنان آن ازفعالیت هایسیاسیواجتماعیمحـروم باشـندگـوییکـه خانه هایشان زندانیاندواین امرآنان راازپویاییدرجامعه بازداشـته وایـن جامعـه بـه شخصیماندکه نیمیازبدن اوفلج گشته وازفعالیت بازمانده است (همان :١١٢): قــال هــل بالســفورنفــع یرجــی قلــت خیرفــیالحجــاب الســفور إنمــافــیالحجــاب شــل لشــعب وخفـــاءفـــیالســـفورظهـــور عراق آن روزعفت رادرحجاب میدانست وآن راسـبب پاکـدامنیزنـان ودختـران جامعه میدانسـت ،حـال آنکـه زهـاویمعتقـداسـت کـه حجـاب زن راازعلـم آمـوزی بازمیدارد(همان :٣٣٧): زعمواإن فیالسـفورسـقوطا فیالمهـاویوإن فیـه خرابـا کـذبوافالسـفورعنـوان طهـر لــیس یلقــیمعــرةوارتیابــا ویبیحجابی راسقوط درپرتگـاه نمـیدانـدبلکـه آن راصـبح وروشـناییوسـبب پیشــرفت بــرایزن وحجــاب راظلمــت وانــزوایزن وتبــاهیاوبــه حســاب آورده است (همان :٢٣٦): اسفریفالسفورللنـاس صـبح زاهروالحجاب لیـل بهـیم بهاردرقصیده «زن شعرخداست "بدبختیهاوعقب ماندگیهایکشوررابه حجـاب نسبت میدهدواظهارمیداردکه باچادرنمیتوان زن راحفظ کردبلکه بدون حجاب او آزادتراست (بهار،١٣٨٧:٣٥٤): نشـودمنقطـع ازکشـورمـاایـن حرکـات تاکه زن بسته وپیچیده بـه چـادرباشـد حفظ ناموس زمعجرنتوان خواست «بهار» کــه زن آزادتــرانــدرپــس معجــرباشــد زهاوینیزدرابیاتیمضامینیشبیه به آنچه بهاردرشعرخودگفته اسـت مـیآوردو میسراید(زهاوی،٣١٢:١٩٢٤): حجبتـــــــموهن عـــــــن هـــ ذاالنـــــوروهـــــویثـــــل کــذلک یفعــل مــــن کــــــا ن فـــیالحیــــــــاةیضـــل لاتبخســــــــــــوهن حقـــــا فلـــیس فـــیالـــبخس عـــدل ٤."