چکیده:
جبر و اختیار از دیرپاترین و مناقشهانگیزترین مسائلی است که همواره مورد بحث و جدال متکلمان و اندیشمندان اسلامی بوده است. از جمله این متفکران در ادب عربی ابوالعلاء معری شاعر و فیلسوف بنام سده چهارم و پنجم هجری است که اندیشههای خود را پیرامون قضا و قدر و سرنوشت آدمی در دیوان «لزومیات» که حاصل نزدیک به نیم قرن عزلت شاعر است گرد آورده است. در ادب فارسی نیز مولوی شاعر و عارف نامآور سده هفتم هجری در «مثنوی» از جبر و اختیار و مسائل مربوط به آن سخن گفته است. نوشتار حاضر بر آن است که در چشماندازی تطبیقی به بررسی همگونیها و ناهمگونیهای دیدگاه این دو شاعر نامی به مسأله جبر و اختیار در دیوانهای «لزومیات» و «مثنوی» بپردازد. روش پژوهش کتابخانهای است و دادهها با روش تحلیل محتوا بررسی و تحلیل شده است.جبر و اختیار از دیرپاترین و مناقشه انگیزترین مسائلی است کـه همـواره مـورد بحـث و جدال متکلمان و اندیشمندان اسلامی بوده است . از جمله ایـن متفکـران در ادب عربـی ابوالعلاء معری شاعر و فیلسوف بنام سده چهارم و پنجم هجری است کـه اندیشـه هـای خود را پیرامون قضا و قدر و سرنوشت آدمی در دیوان «لزومیات » که حاصل نزدیک بـه نیم قرن عزلت شاعر است گرد آورده است . در ادب فارسی نیز مولوی شاعر و عارف نام - آور سده هفتم هجری در «مثنوی» از جبر و اختیار و مسائل مربوط به آن سخن گفتـه است . نوشتار حاضر بر آن است که در چشم اندازی تطبیقی بـه بررسـی هـم گـونیهـا و ناهمگونیهای دیـدگاه ایـن دو شـاعر نـامی بـه مسـأله جبـر و اختیـار در دیـوان هـای «لزومیات » و «مثنوی» بپردازد. روش پژوهش کتابخانه ای است و داده ها با روش تحلیل محتوا بررسی و تحلیل شده است .
خلاصه ماشینی:
"اعتقاد مولوی به تقدیر محتوم و تقدیر مشروط بر خلاف معری که نگاهی یکسویه به قضیه قضا و قدر دارد و آن را اراده لایتغیر الهی میداند، مولوی آن را از جنبه های مختلف مورد بررسی و واکاوی قرار میدهد و بـرای آن مراتبی قائل بوده و بر این باور است که خداوند دو نوع تقدیر دارد: یکی تقدیر محتوم که به هیچ وجه تغییر نمیکند مانند وقوع قیامت و این که هر انسـانی لا جـرم مـیمیـرد یـا اینکه در جهان هر چیز عکس العمل مناسب خود را دارد و آنچه بر قلم تقدیر خداوند رقم خورده انجام خواهد شد و تلاش و کوشش آدمی در برابر آن اندک تأثیری ندارد: گر شود ذرات عـالم حیلـه پـیچ با قضای آسمان هیچ انـد هـیچ (477.
نتیجه بحث از آنچه در این نوشتار ذکر شد این نتیجه به دست میآید که معری و مولوی بـه طـور گسترده ای به مساله جبر و اختیار پرداخته اند؛ به اعتقاد آن دو انسان از نظر وجـود، قـائم به خداست و در زاده شدن و مردن بیاختیار و مقهور قضا و قدری است از پـیش تعیـین شده است ؛ با این تفاوت که مولوی بیشتر با نگاهی عارفانه به مقوله جبر نگریسته و آن را فنای در ذات الهی و مقام معیت با حضرت حق میداند که آدمی چون بـدان مقـام رسـد دیگر از خود هیچ اختیاری ندارد، بلکه وجود او عین وجود حـق و فـانی در جبـر مطلـق است ."