چکیده:
مسألة اصلی در این مقاله تبیین و توضیح شرایطی است که جان مکداول[1] برای تحقق شناختی عینی، یعنی تحقق وضعیتی که در آن فعالیت عقلانی ما پاسخگو به واقعیت است، تعیین مینماید. با توضیح این شرایط، درواقع راهحل مکداول برای حل مسألة معرفتشناختی ارتباط ذهن و جهان و به عبارت دقیقتر نسبت تفکر با جهان روشن میگردد. بدینجهت نظریات مکداول در دو محور مطرح میشود: اول تحلیل درمانگرانة او در مورد علل ایجاد این مسأله و دوم نظریات ایجابی او که بیانگر طرز تلقی خاص او در مورد جهان، ذهن، طبیعتگرایی در فلسفة ذهن و جایگاه تجربه در نظام توجیه است. مسألة اصلی در این مقاله تبیین و توضیح شرایطی است کـه جـان مـک داول ٢ بـرای تحقق شناختی عینی ، یعنی تحقق وضعیتی که در آن فعالیت عقلانی ما پاسخگو به واقعیـت است ، تعیین می نماید. با توضیح این شرایط ، درواقع راه حـل مـک داول بـرای حـل مسـألة معرفت شناختی ارتباط ذهن و جهان و به عبارت دقیق تـر نسـبت تفکـر بـا جهـان روشـن می گردد. بدین جهت نظریات مک داول در دو محور مطرح می شود: اول تحلیل درمانگرانـة او در مورد علل ایجاد این مسأله و دوم نظریات ایجابی او که بیانگر طرز تلقی خاص او در مورد جهان ، ذهن ، طبیعت گرایی در فلسفة ذهن و جایگاه تجربه در نظام توجیه است .
خلاصه ماشینی:
"به عقیدة مک داول اگر طبیعت را چنان تصور کنیم که توصیف ویژگی طبیعی هر چیزی ، در تقابل با قرار دادن آن چیز در حوزة دلائل قرار گیـرد، در این صورت دیگر نمی توان گفت که قـوای مربـوط بـه کسـب شـناخت ، توانـایی هـا و استعدادهای طبیعی است ؛ زیرا شناختن به عنوان امری نورماتیو، دیگر نمـی توانـد پدیـده ای طبیعی لحاظ شود و لذا این تهدید به وجود می آید که شناختن امری غیر مـرتبط بـا جهـان طبیعـی و طردشـده از آن باشـد و بـه همـین دلیـل ضـروری بـه نظـر مـی رسـد کـه در معرفت شناسی ، راه حلی برای برقراری ارتباط بـین خـود فراینـد شـناختن و جهـان طبیعـی جستجو شود (٩-٢٥٨ :2009b ,McDowell).
Richard Rorty (1931-2007) اگرچه مک داول ، همانند رورتی ، تلقی سنتی به شناخت و نیاز به مبـانی شـناخت را کنار می گذارد و معتقد است در تفکر سنتی چنین وانمود می شود کـه بـین نمـود صـرف و واقعیت فاصله ای است که باید از طریق توسل به مبانی شناخت ، حجاب نمود را کنار زده و در تماس مستقیم با واقعیت قرار گیریم ؛ اما او نتیجه گیری رورتی را که نمی توان بـه جهـان پاسـخگو بـود، نمـی پـذیرد و معتقـد اسـت " اگـر تلقـی سـنتی از جهـان بـه عنـوان امـر غیرقابل دسترس برای فاعل شناسا را کنار بگذاریم ، می توانیم زبان عینیـت را حفـظ کنـیم و پروژه معرفت شناسی متفاوتی را طراحی نمائیم " (١١١ :٢٠٠٠ ,McDowell)."