چکیده:
هدف: در مقاله حاضر سعی شده تا با بررسی تاریخی-اجتماعی فضای اروپای قرون هجدهم و نوزدهم، عوامل توسعه و غلبه الگوی لیبرالی پیشرفت در اروپا و به تبع آن تمام جهان احصا شود و در پی آن پیامدها و آثار آن مورد واکاوی قرار گیرد.روش:این پژوهش مبتنی بر تحلیلهای تاریخیای است که در خصوص «پیشرفت» ارائه شده است. در واقع در این مقاله تحلیلی از تحلیلها ارائه شده است. در واقع خبرگان بر اساس شواهد تاریخی تحلیل خود از مقوله پیشرفت را ارائه کردهاند و در این مقاله با بهرهگیری از تحلیل خبرگان، مطالبی استنباط و عرضه شده است.یافته ها:در طول این پژوهش نشان داده می شود که اولا نفوذ و بسط و گسترش یک نظام اندیشهای در جامعه بیش از آنکه وابسته به اندیشهها و کتب و آرای متفکرین آن نظام باشد، به بسط اجتماعی و انضمامی آن اندیشهها در قالب پدیدههای تمدنی و اجتماعی از جمله تولیدات اقتصادی، صنعتی، تکنولوژیکی و فرهنگی و اجتماعی وابسته است. ثانیا بسط و غلبه یک نظام اندیشهای به مانند لیبرالیسم در طول چندین قرن بر سراسر جهان، آثار و عواقبی ایجاد نموده است که از بطن هرکدام از این پیامدها، نظامهای حیات فکری-اجتماعی نوینی پدید آمده اند. به نوعی می توان گفت نظامهای حیات اجتماعی در یک فرآیند تکامل یابنده از بسترهای فکری و اجتماعی نظامهای رقیب خود متولد میشوند. و ثالثا در بررسی و مقایسه دو نظام اندیشهای و اجتماعی به مانند لیبرالیسم و کمونیسم، باید به اثر اجتماعی و معیارهای بنیادین تفاوتها دقت نمود، چه بسا دو نحله اندیشهای در ظاهر کاملا متمایز، از یک مشرب فکری سیراب شوند و در کلان حرکت انسانیت یک مدل از حرکت و پیشرفت را به دو شکل متفاوت بیان کنند.نتیجه گیری:اگر جامعه ما در پس انقلاب اسلامی سال 57 به دنبال ایجاد و گسترش نوع جدیدی از حیات اجتماعی و انسانی براساس آموزههای وحیانی یا به بیانی ایجاد تمدنی جدید براساس نگرشهای اسلامی است، باید ابتدا نخبگان این حرکت، الگوی غلبه و بسط نظامهای فکری و اجتماعی را در دوران جدید و معاصر بررسی نمایند و از دل آن مسیرهایی برای توسعه اندیشههای دینی و اجتماعی کردن آنها در تقابل با تمدن غربی بیابند. در طول این پژوهش چندین مورد از نکات کلی الگوی بسط و غلبه نظامهای فکری استخراج شده است که از آن جمله می توان به لزوم توجه به انضمامی کردن اندیشهها، ضرورت توجه به ظرفیتهای تمدن غالب برای استفاده در دوران گذار و توجه به ظرفیت پیامدهای منفی نظام اندیشه ای مقابل اشاره کرد
Objectives: The author of the article، has tried to asses the situation of the European’s 18/19 centuries relation to atmosphere of social، historical views and also the factors of development & the dominated liberal pattern that takes part on progressing in European countries and in all over the world a well . This article has attention to outputs and consciences that are in relation with the development and the dominated liberal pattern.
Method: This research paper is based on historical analysis on progressing and also it uses the approaches of experts at all matters.
Results: At first this article says that the important factor is expanding the problems of sociality and contextual phenomena; therefore it displays the frames of civilization & social phenomena for example، it shows in economic، industrial، technological، cultural، social’s productions. At second، liberalism، and communism have the positive and negative effects that partly are inborn from rival & competitions orders. At third stage، it reveals paradoxical appearance but in reality they have the common principles for making a new model in movement and progress.
Conclusion: The author of the survey concludes we ought to respect to the positions of modern & contemporarily territories for accurate assessing in every social religious orders. After Iranian-Islamic revolution (1357)، Today، we need to have contrast with western order، we must acquire the positive capacities from the dominated civilization pattern، and also we must discover the negative outputs from every western thought order; because nowadays we are passing trans context and text of the all orders.
خلاصه ماشینی:
بررسی شواهد و مستندات این قبیل تجاوزها به حریم انسانیت در دنیای معاصر غرب، کمی سخت تر شده است ؛ زیرا امروز نقابهای مختلفی به صورت لیبرالیسم جهانی زده میشود تا چهرة نازیبای غیرانسانیاش در پردهای از ابهام بماند؛ اما اگر بازهم در مبانی و زیرساختهای فکری و نظری صحبت شود، هیچ ابایی از بیان این نکته نخواهد بود که جامعۀ لیبرالی برای رسیدن به منافع مادی خود میتواند و شاید ملزم است ارزشهای انسانی را زیر پا بگذارد؛ مگر اینکه آن ارزشها، منافات و تضادی با منافع مادی سرمایه داران نداشته باشند یا تسهیل کننده نیز باشند.
(پولارد، ١٣٥٤) درمجموع، جنبشهایی که در نیمۀ دوم قرن نوزدهم در اروپا و حتی آمریکا فراگیر شدند و بسیاری از آنان به پشتیبانی اندیشۀ مارکس و انگلس درصدد ایجاد الگوی نوینی از حاکمیت بودند، برآمده از ظلمها و ستمهای طبقۀ متوسط و تمامیت خواه اروپایی بود که در طول چندین قرن، اروپا و جهان را تحت سیطرة خود درآورده بود و برای دستیابی به منافع مادی خویش از هیچ عمل غیراخلاقی و غیرانسانی سرباز نمیزد؛ هرچند الگویی که توسط مارکس و پیروانش برای پیشرفت بشر پیشنهاد داده میشد، در کلیت امر شباهتهای بسیاری با الگوی سرمایه داری داشت و هردو از یک منبع برای روشهای متفاوتشان تغذیه میشدند.
لیبرالها در پی اندیشه هایی که از ابتدای روشنگری، جامعۀ متفکران اروپایی را درنوردیده بود، مهم ترین اتکایشان را برای ساخت آیندهای بهتر از گذشته و نجات بشریت از مهلکه های پیشروی علم و به طور خاص علوم تجربی قرار داده بودند؛ با این تفاوت نسبت به اسلاف روشنفکر خویش که دیگر مطالبه شان از علوم، مختص ابعاد مادی حیات بشر بود و دست از بلندپروازیهای اخلاقی و اجتماعی شسته بودند.