خلاصه ماشینی:
"اکنون با توجه به داعیهداری دین مبین اسلام، مبنی بر توانایی هدایت انسان در زندگی فردی و جمعی، میتوان پرسید جایگاه انسان در نگرش اسلامی در مقایسه با نگرش علوم جدید چگونه مشخص گردیده است که بتواند به صورتی طبیعی در هماهنگی با محیط پیرامونی خود حیاتی پویا را تجربه نماید؟ و این تمایز در انقلاب اسلامی ایران چگونه قابل مشاهده است؟ به نظر میرسد در پاسخ میتوان گفت ماهیت اجتماعی دین اسلام و توحیدی بودن آن، ضمن زمینهسازی برای اعتنا به واقعیاتی چون مرگ و درگذر بودن دنیا، شکوفایی استعدادها را در جهت تعالی، به مثابه تکلیف، مطمح نظر قرار میدهد و با معنادار دانستن آفرینش، تلاشهای مادی را بار معنوی میبخشد و با تلقی مزرعهگونه از دنیا، درکی پیوسته و درهمآمیخته را از حیات انسانی در قبل و پس از مرگ موجب میگردد.
بازنگری تعبیر علوم جدید از انسان در انقلاب اسلامی به جهت کمبود فرصت نمیتوان به تغییرات نگرش در علوم جدید اشاره کرد و به زمینههای بهوجود آمدن این تغییرات بسنده شده و لذا در ذیل نمونه بارز تحول و بازنگری در تعبیر علوم جدید از انسان اشاره گشته است: انقلاب اسلامی و انسان اصولگرای انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی و تقابل با انسان انقلابی عصر جدید: عصر جدید، انسان خاص خود را پدید آورد و علوم جدید نیز، به مثابه سلاحشناسی و معرفتی این انسان، به کار گرفته میشدند و راهحلهای مختلفی به منظور تغییر وضع موجود عرضه میکردند، اما این علوم، به جهت ضعف بنیادی خود، در هدایت و مهار توانمندیهای انسان در عصر جدید ناکام ماندند."