چکیده:
ابنسینا معتقد است صفات خداوند علاوه بر مصداق، از نظر مفهوم نیز واحد و یکسانند و در مقابل ملاصدرا بر تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات تأکید میورزد و دیدگاه ابنسینا را مردود میشمارد. در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی، مبانی و نتایج هر یک از این دو نظریه تحلیل خواهد شد. نظریۀ ابنسینا در معناشناسی اوصاف الهی حاکی از اصالت دادن وی به کاربرد الفاظ است، در حالیکه ملاصدرا به معانی الفاظ در هنگام وضع اهمیت بیشتری میدهد. در پرتو نظریۀ توصیفی معنا میتوان یگانهانگاری مفهومی اوصاف الهی را در راستای اصلاح دیدگاه ما در تبیین ویژگیهای واجبالوجود ارزیابی کرد. تفکیک معنای استعمالی از معنای وضعی، با تأکید بر «کارکردگرایی» آلستون زمینۀ عبور از معانی اولیۀ الفاظ را فراهم میآورد و راه را برای انعطافپذیر دانستن زبان و در نهایت اتحاد معانی اوصاف الهی باز میکند. از تلاشهای متکلمان مسلمان برای نفی «تشبیه» و «تعطیل» و نیز برخی نظرهای اندیشمندان علم اصول در باب استعمال الفاظ هم میتوان راه برونرفت از مشکلات هممعنایی کامل و تغایر صرف معنای صفات را پیدا کرد. افزون بر این کنار نهادن دیدگاههای افراطی منکران و موافقان ترادف و انتخاب راه میانه نیز سهم تغایر و اتحاد (ترادف) مفاهیم اوصاف الهی را حفظ میکند. بنابراین، دیدگاه ابنسینا نوعی نظریۀ اصلاحی در باب معناشناسی اوصاف الهی است که ارتقای معرفت حکمی را در تعیین معنای الفاظ دخالت میدهد، اما نظریۀ ملاصدرا توصیفی است که با توجه به تغایر مفهومی صفات بر تصحیح حمل اوصاف مختلف و مفید بودن آن تأکید دارد.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین ، دیدگاه ابن سینا نوعی نظریۀ اصلاحی در باب معناشناسی اوصاف الهی اسـت کـه ارتقای معرفت حکمی را در تعیین معنای الفاظ دخالت میدهد، اما نظریۀ ملاصدرا توصیفی است که با توجه بـه تغـایر مفهومی صفات بر تصحیح حمل اوصاف مختلف و مفید بودن آن تأکید دارد.
اشتراک لفظی و معنوی یکی از مباحث مهم کلامی فلسفی کـه در تصـویر درسـت مسـئلۀ اتحـاد و تمـایز معنـایی صفات بسیار مؤثر خواهد بود، این است که آیا به کار بـردن الفـاظ صـفات دربـارة خـدا و مخلوقات به نحو مشترک لفظی است یا مشترک معنوی؟ به سخن دیگر هنگام اطـلاق علـم ، قدرت و دیگر صفات دربارة خدا و مخلوقات ، یک معنا از آنها فهمیده میشود یا این الفاظ دربارة خدا معنایی و دربارة مخلوقات معنای دیگری دارد؟ عقیدة مشهوری که به متکلمان نسبت داده میشود این است که آنان قائـل بـه اشـتراک لفظی هستند.
نتیجه اینکه مطابق دیدگاه دستۀ دوم در کاربرد و استعمال الفاظی که بر صفات خداونـد دلالـت دارنـد، میتوان از معنای تشبیهی و امکانی آنها در هنگام وضع عـدول کـرد و آنهـا را بـه صـورت هم معنا دربارة ذات بسیط حق تعالی به کار برد، بدون آنکه این کـاربرد جنبـۀ مجـازی پیـدا کند.
اگر چنین کاری را میسر ندانیم یا زبان این اجـازه را بـه مـا ندهـد یـا آن را مـانع فهـم مشترک خود از الفاظ تلقی کنیم ، به ناچار باید از سخن گفتن دربارة خدا دست بکشیم ؛ زیرا امکان ندارد معانی متعدد از وجود واحدی حکایت داشته باشد، مگر آنکه در میان همـۀ آن معانی جهت وحدت و اشتراکی مد نظر قرار گرفته باشد و در هنگام کاربرد به همان توجـه شود."