چکیده:
خواجه طوسی در مرحلۀ عصمت انبیا به اعتبار بعد نظری، معتقد است که پیامبر در دریافت، حفظ و انتقال وحی کاملا معصوم است و هیچگونه خطایی نه سهوا و نه عمدا از او صادر نمیشود اما به اعتبار بعد عملی، معتقد است که عصمت شامل قبل از بعثت و بعد از بعثت، گناهان کبیره و صغیره، عمدی و سهوی، نفرتآور و غیرنفرتآور و حتی داوری در منازعات، تشخیص موضوعات احکام دینی، مسائل اجتماعی و تشخیص مصالح و مفاسد امور و مسائل عادی زندگانی هم میشود. او با تأکید بر لطف بودن «عصمت» در حق دارندۀ آن بیان می کند که عصمت اینگونه است: عبد معصوم، در عین قدرت بر انجام معصیت، انگیزۀ ترک دارد و به سمت طاعات ترغیب میشود. ازآنجاکه خواجه حصول وثوق و اعتماد کامل به انبیا را که تأمین کنندۀ غرض از رسالت ایشان است بدون تصور عصمت امکانپذیر نمی داند، «عصمت» را عقلا و نقلا به طور مطلق ضروری میشمارد. ایشان به دلایل نقلی نظیر آیات ناظر به عدم نفوذ شیطان نسبت به مخلصان و مطهران، هدایتیافتگی انبیا، و نرسیدن عهد الهی به ظالمان، و دلایل عقلی نظیر لزوم وثوق و اطمینان، لزوم تکلیف به محال، و لزوم مخالفت با پیامبر در صورت عدم عصمت استناد میکند.
خلاصه ماشینی:
"شارحان خواجه نیز بیان کردهاند که متکلمان امامیه و در رأس آنها خواجه طوسی، معتقدند که انبیا:از همۀ گناهان صغیره و کبیره در هر حالی از حالات، چه در حال سهو و چه در حال عمد، منزه و مبرا و معصوماند، زیرا کوچکترین گناه و نافرمانی خدا یک سوء سابقۀ بزرگ شمرده میشود و اگر انبیا یک بار هم در مدت عمر دست به گناه بیالایند یا حتی اگر احتمال بدهیم که انبیا کاذب یا عاصی باشند، کافی است که اعتماد ما از آنها سلب شود و هر امر یا نهی را که از طرف خدا به ما ابلاغ کنند، میگوییم: شاید دروغ میگوید، و نیز اگر از پیامبران گناهی سر زند، لازم میآید که بر دیگران انکار کردن و اعتراض واجب باشد، زیرا دلایل نهی از منکر عمومیت دارد و هر کسی را حتی پیامبران را شامل است و نهی از منکر موجب ایذای آنان است، چون گاهی مستلزم اجرای حد و گاهی مستلزم کتککاری و گاهی مستلزم پرخاش کردن و ریختن آبروی شخص است و «ایذاء النبی حرام».
(حلی، 1382: 156) متکلمان امامیه و، به طور خاص، خواجه معتقدند: انبیا: از همۀ گناهان صغیره و کبیره در هر حالی از حالات، چه در حال سهو و چه در حال عمد، منزه و مبرا و معصوماند، یکی از دلایل آنها این است که اگر از پیامبران گناهی سر زند، بر دیگران انکار کردن و اعتراض واجب باشد، زیرا دلایل نهی از منکر عمومیت دارد و هر کسی حتی پیامبران را شامل است و نهی از منکر موجب ایذای آنان است، چون گاهی مستلزم اجرای حد و گاهی مستلزم کتککاری و گاهی مستلزم پرخاش کردن و ریختن آبروی شخص است و «ایذاءالنبی حرام»."