چکیده:
حکمت الهی و حکیم بودن خداوند یکی از مبانی فکری متکلمان امامیه و راهگشای مباحث مهم کلامی است . ردپای انگاره حکیم بودن خداوند را میتوان در مباحثی چون قاعده حسن و قبح عقلی، قاعده لطف ، ضرورت بعثت انبیا و نصب امام ، هدفمندی افعال الهی، آلام ، اعواض ، انتصاف وسایر مباحث کلامی یافت . متکلمان امامیه گاهی از حکیم بودن خداوند «اجتناب او از هرگونه فعل قبیح و اخلال در امر واجب » را اراده نموده اند که این مهمترین لایه معنایی از حکمت الهی است و با مفهوم عدل الهی یکسان گرفته شده است . در این مقاله سعی شده با رویکردی کارکرد گرایانه به مفهوم شناسی حکمت الهی در اندیشه متکلمان امامیه پرداخته که تا حدودی به دلیل این یکسان انگاری اشاره شود. بر اساس این انگاره هر نوع امر و فعل قبیح مانند: ظالم بودن ، عبث بودن ، کذب ، نقض غرض و امور دیگر از خداوند حکیم سلب می شود. گاهی متکلمان امامیه با توجه به ریشه لغوی این واژه از حکمت الهی، اتقان صنع و فعل الهی را اراده نموده و در مواردی نیز به معنای معرفت افضل و حقیقی به همه اشیا دانسته اند. با بررسی اندیشه های متکلمان امامیه مشخص میشود که حکمت الهی نسبت به معنایی که از آن اراده میشود میتواند از صفات ذاتی یا فعلی خداوند باشد.
خلاصه ماشینی:
"به طور مثال اکثر متکلمان امامیه در بحث آلام غیر استحقاقی قائل به وجوب عوض از سوی خداوند شده اند؛ به طوری که عقل آدمی کشف میکند همه آلام و شروری که توسط انسان های / / دیگر یا بلایای طبیعی به انسان میرسد، تحت اراده تکوینی خداوند صورت می پذیرد و برای این که عدالت و در نتیجه حکمت الهی زیر سؤال نرود، عوض و جبرانی از سوی خداوند به متألم عطا میشود؛ چرا که عدم جبران ألم از سوی فاعل حکیم نوعی ظلم بر متألم است و ظلم هم قبیح است و ذات خداوند از هر نوع قباحتی پاک میباشد (نوبختی، ١٤١٠ق : ٤٨؛ شیخ مفید، ١٤١٣ق : ١٣٠؛ سیدمرتضی، ١٤١٠ق ،١: ٣٧؛ ابن میثم بحرانی، ١٤٠٦ق : ١١٩؛ شیخ طوسی، ١٤١٤ق : ١٤٦؛ خواجه نصیرالدین ، ١٤٠٧ق : ٢٠٨؛ علامه حلی، ١٣٦٥: ٣٣؛ فاضل مقداد، ١٤٠٥ق : ٤٧٢).
اما غالب متکلمان امامیه در تعلیل وجوب لطف بر خداوند متعال از این راه وارد شد اند که لطف حاصل کننده غرض مکلف (خدا) از تکلیف بر مکلف است و چون لطف محصل غرض شارع است از باب حکمت بر او واجب است ؛ زیرا اگر هر امری که غرض شارع را فراهم میکند، از سوی خدا انجام نشود، موجب نقض غرض میشود و نقض غرض قبیح است و ساحت الهی از فعل قبیح منزه میباشد (سیدمرتضی، ١٤٠١ق : ١٩٠؛ شیخ طوسی، ١٤٠٦ق : ١٢٥؛ ابن میثم بحرانی، ١٤٠٦ق : ١١٧؛ خواجه نصیرالدین ، ١٤٠٧ق : ١٩٠؛ علامه حلی، ١٤٢٣ق : ٣٠٣)."