چکیده:
در تاریخ اندیشه متفکران اسلامی بطور خاص و در اندیشههای مذهبی بطور عام، تسلط
نگرش «انسانگرایانه»(1) مشهود است؛ یعنی کانون توجه در این چشمانداز، انسان به عنوان
فرد، رفتار، مناسک و رستگاری او قرار دارد. از اینرو در تحلیلهای اجتماعی متأثر از این نگاه،
اصلاح فرد و به طور کلی هرگونه تغییر در خلق و خوی فرد میتواند به اصلاح و تغییر در
جامعه منجر شود و به این لحاظ نقش جامعه و اجزای آن به عنوان وجودی مستقل از افراد
نادیده گرفته، و یا کمرنگ تلقی میشود.
از سوی دیگر، یکی از بنیادیترین مباحث روششناسی برای شناخت هر اندیشه، توجه به
مبادی معرفتشناختی آن است.
امام خمینی(ره) از سویی تعلیمات فکری خود را در سنت تفکر اسلامی با صبغه
انسانگرایانه آموخته و از سویی دیگر درگیر مقولات مهم اجتماعی چون حکومت و
نظریهپردازی سیاسی (نظریه ولایت فقیه) شده است. بنابر این به لحاظ روششناختی واجد
اهمیت است که مشخص شود امام به کدام پارادایم فکری متعلق است. این مقاله میکوشد
نشان دهد که ایشان از پارادایم فکری «انسانگرایانه» فاصله گرفته و در صدد ارائه «پارادایمی
جامعهگرایانه» است. در واقع امام خمینی(ره) را باید در نقطهای از اندیشه اسلامی پنداشت
که منشأ تغییر چشمانداز انسانگرایانه به جامعهگرایانه، و طبیعی است که بسیاری از تحلیلها و
حتی احکام در حوزه فقه، میتواند از این دو فضای فکری متفاوت متأثر باشد.
خلاصه ماشینی:
"در این میان امام خمینی(ره)، از سویی، تعلیمات فکری خویش را در سنت تفکر اسلامی با صبغه انسانگرایانه، فرا گرفته و از سویی دیگر، درباره مقولات اجتماعی مهمی همچون «حکومت اسلامی» و نظریهپردازی سیاسی، نظریه ولایت فقیه، بحث کرده و توجه به ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اسلام را بسیار مهم دانسته و به طور عملی هم درگیر مقوله مهم اجتماعی همچون «حکومت» و الزامات و مصالح آن شده است.
براین اساس، معارف اسلامی علاوه بر اینکه خود، خط مشی انسانگرایانه، مبتنی بر محوریت مسایل انسان و عدم درگیری در مسایل اجتماعی ـ سیاسی را دنبال کرد، فضای فکری را بر اندیشه اسلامی نیز حاکم ساخت که بنا به مفهوم مورد استفاده «تامس کوهن» در کتاب ساختار انقلابهای علمی (5) از آن میتوان تحت عنوان پارادایم (به معانی سرمشق فکری، الگوی فکری و نمونه ترجمه شده است) انسانگرایانه یاد کرد.
3ـ4ـ هدف اصلی این مقاله تعیین این نگرش امام به تنهایی نیست که شاید اثبات آن کار سادهای باشد، بلکه هدف از بحث مذکور این است که امروز اندیشه اسلامی اگر میخواهد مسیر بالندگی و پاسخگویی به نیازهای جامعه اسلامی و حکومت اسلامی را برآورده سازد، چارهای ندارد جز اینکه در چارچوب پارادایم جامعهگرایانه به طرح مسائل و تلاش برای پاسخگویی به مسائل جامعه توجه کند، در غیر این صورت پارادایم انسانگرایانه پاسخهای در سطح نظام اجتماعی نمیتواند داشته باشد زیرا بدون درنظر گرفتن نظام اجتماعی حاکم بر روابط فردی انسانها، تلاش برای حل مسائل فردی افراد به چیزی جز تحویلگرایی در اندیشه و هرج و مرج در عمل منتهی نمیشود."