چکیده:
پژوهش در فرهنگ سازمانی بیش از دو دهه است که در ادبیات مدیریت و سازمان به
طور گستردهای رو به افزایش است. در این اواخر در کشورهای شرقی هم با توجه به عمق
فرهنگ آنها از طرفی و توسعه تلاشهای شرکتهای چندملیتی در سطح جهان و لزوم شناخت
فرهنگهای کشورهای همکار آنها از سوی دیگر، نیاز به شناخت فرهنگی را افزایش داد. درحال
حاضر نیز بسیاری از سازمانهای کشور در صدد شناخت فرهنگ سازمانی خویش هستند؛ از
جمله میتوان به نیروهای مسلح و در آن میان سپاه پاسداران اشاره کرد. بدیهی است تحقیق
در این حوزه، مستلزم روششناسی مناسبی است. این مقاله در صدد است تا با تبیین ماهیت
و چیستی فرهنگ و چرایی تحقیق در این راستا، راهی به سوی شناخت الگوهای مناسب
تحقیق در این مقوله را جمعبندی و ارائه کند. واضح است دستیابی به الگوی جامع تحقیق در
فرهنگ سازمانی و انواع آن نیازمند طی راهی دشوار و طولانی است و حداقل اینکه مستلزم
بررسی دقیق مورد پژوهیهای گوناگون و جمعبندی روشهای تحلیل فرهنگ و فرهنگ
سازمانی در آن تحقیقات است.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین در این راستا سه پرسش اساسی مطرح است: 1ـ فرهنگ سازمانی چیست؟ 2ـ چرا باید به تحقیق و شناخت فرهنگ سازمانی پرداخت؟ 3ـ چه الگوهایی در روش تحقیق برای شناخت فرهنگ سازمانی و دیگر ابعاد آن یافت میشود؟ این مفهوم را میتوان در قالب نمودار سه ضلعی ذیل نشان داد: [به تصویر صفحه مراجعه شود.
از سوی دیگر مطالعات متعدد گویای این است که با توجه به اینکه موضوع مدیریت، سازمان و فرهنگ از زیربخشهای علوم اجتماعی و جامعهشناسی است، در عین حال، محققان این موضوع برای تحقیقات خود از روشهای مطرح در علوم اجتماعی و در ابعاد فردی از روشهای مورد استفاده در روانشناسی و علومتربیتی بهره میگیرند.
این چهار عامل، یعنی قوتها، فرصتها، ضعفها و تهدیدات را میتوان برحسب سطحی که در طبقهبندی شاین از فرهنگ ارائه شده است در قالب جدول ذیل دستهبندی کرد: ابعاد فرهنگ /سطوح فرهنگ محیط داخلی سازمان محیط خارجی سازمان قوتها ضعفها فرصتها تهدیدها رفتارها، مصنوعات و آیینها ارزشها، عقاید و باورها مفروضات اساسی و زمینهساز جدول شناخت SWOT فرهنگ سازمان برحسب سطوح آن، ازگلی، 1380 در برخورد میان فرهنگها نشانههایی وجود دارد که بالقوه میتواند مانند جریانهای زیرآبی خطرناکی باشد که یا تلاش ما را خنثی کند و یا اینکه برعکس، ما را به سطح موفقیت برساند.
درک معنای فرهنگ نیازمند روش خلق نظریهها و آزمونهاست؛ به عبارت دیگر فردی که به دنبال کشف و درک معنا و مفهوم است باید مثل یک کارآگاه به دنبال پیدا کردن نشانهها و کنار هم گذاشتن آنها باشد تا بتواند دلیل آنچه را مشاهده میکند، شرح دهد؛ نظریهپردازی کند؛ آنها را بیازماید و با توجه به تجربیاتی که در طی زمان به دست میآورد، آنها را بازبینی و روزآمد کند (اشنایدر، 1997: 32)."