چکیده:
این مقاله تلاش میکند تا ذیل یک مطالعه ی تطبیقی میان آرای نیچه و آنتونن آرتو به تعریفی زیبایی شناختی از مفهوم فرهنگ دست یابد. آن چه ما در این مقاله »فرهنگ تراژیک « می نامیم حاصل رهیافت هایی است که نیچه و آرتو، الگوی زیبایی شناختی آن را به ترتیب در تراژدی های یونان باستان و تئاتر شقاوت یافتند. ازمنظر نویسندگان این مقاله آن چه که نیچه و آرتو را به سوی تئاتر سوق می دهد رهیافتی است که تئاتر در توجیه ماهیت »رنج «، به واسطه ی امر تراژیک و مفهوم شقاوت تداعی میکند. براین اساس می توان گفت که تئاتر نزد نیچه و آرتو هم چون الگویی درجهت توجیه زیبایی شناختی از هستی عمل میکند. این الگو با توجیه زیبایی شناختی مفهوم رنج ، آن را به مثابه ی منبعی برای لذت تراژیک استحاله می بخشد و متعاقبا آن را در درون یک وحدت رگانیک تحلیل می برد. این مقاله بیش از هرچیز تلاش میکند تا بدین پرسش پاسخ دهد که ازچه رو توجیه زیبایی شناختی از زندگی خود را در قالب مفاهیم به ظاهر بدبینانه ای همچون رنج ، شقاوت ، ستیز و امر تراژیک ارایه می دهد؟ اما هدف نهایی این مقاله تبین یفرهیگن است که بر بنیان چنین دیدگاهی ، یعنی توجیه زیبایی شناختی از زندگی استوار شده و در برابر فرهنگی قرار میگیرد که تلاش میکند زندگی را به قسمی از عناصر ایدئولوژیک و سوبژکتیو تقلیل دهد. بنابراین ما در پایان ، در ضمن یک مطالعه تطبیقی ، به نقد این مساله خواهیم پرداخت که وحدتی که در فرهنگ مدرن وجود دارد، وحدتی کاذب است که به واسطه ی امری بیرونی بر زندگی تحمیل شده و مفهوم حقیقی فرهنگ مبین وحدتی درونی ، هم چون وحدت سبک اثر هنری است که با توجیه زیبایی شناختی از هستی در پیوند است . این پژوهش با استناد به منابع کتابخانه ای و به خصوص با تمرکز به روی دو کتاب زایش تراژدی و تئاتر و همزادش تلاش میکند تا کیفیت این فرهنگ را در قالب شکلی از »کنشگری «، »کثرت گرایی « و »آریگویی « به زندگی و »امر نو« تبیین کند.
خلاصه ماشینی:
"٥ اکنون باید با رجوع به دو کتاب زایش تراژدی و تئاتر و همزادش بدین پرسش پاسخ دهیم که ازچه رو تعبیری که آرتو و نیچه از مفهوم فرهنگ ارایه می دهند خود را در قالب مفاهیم به ظاهر بدبینانه ای هم چون »امر تراژیک « و »تئاتر شقاوت « جلوه می دهد؟ لازم است ٥٥ / تا در پایان این فرضیه را مطرح سازیم که آیا اساسا آن چه فرهنگ می نامیم نمی تواند به خودی خود به عنوان نتیج ه ی تعمیم یافته ی توجیه زیبایی شناختی از هستی در ذیل زیست جهان ما معرفی شود؟ توجیهی که با نظر بر اثر هنری و با تکیه بر گونه ای »وحدت سبک «٦، در جهت استحاله ی مفهوم رنج و توجیه تراژیک از زندگی معنا پیدا میکند.
نتیجه گیری : تئاتر، الگویی در جهت تحقق فرهنگ زیبایی شناختی اکنون چگونه می توان تعلق خاط ر نیچه و آرتو را به تراژدی های یونان باستان توجیه کرد؟ آیا آن ها در تراژدی های عصر کهن ، همان الگوی هستی شناختی را نیافته بودند که تلاش میکند تا زندگی را به مثابه ی پدید ای زیبایی شناختی توجیه کند؟ آیا تئاتر را می توان الگویی آیینی از فرهنگ تراژیک نامید؟ چه چیز در تئاتر منج ر می شود تا ما آن را الگوی آیینی چنین فرهنگی بنامیم ؟ می توان گفت که در تئاتر هم چون هر اثر هنری تلاش میکند، تا با خلق یک جهان درون ماندگار، توجیهی زیبایی شناختی از هستی به دست دهد."