چکیده:
یکی از مهم ترین مباحث در دانـش معرفـت شناسـی کـه خـود منشـا بسیاری از نزاعها و رد و اثباتها شده، تعریف شناخت و معرفـت اسـت . در این میان مهم ترین و پرکاربردترین عنصر معرفت ، «صدق» اسـت کـه در اکثر تعریف های معرفت مشترک است . این عنصر هم در تعریـف حکمـای مسلمان و هم در تعـاریف معرفـت شناسـان غـرب از شـناخت ، بـه چشـم می خورد. عمده نگاهها در این تعاریف بر تحلیـل «صـدق» معطـوف شـده است . در حکمت اسلامی با تحلیلی که از صدق ارائه شده، به این نـزاعهـا خاتمه بخشیده و مسئله معرفت به طور همه جانبه تبیین شـده اسـت . ایـن مقاله مترصد بررسی صدق و تحلیل هـای مختلـف آن از دیـدگاه فلاسـفه مسلمان به خصوص فلاسفه پیرو حکمت متعالیه است .
خلاصه ماشینی:
"پاسخی دیگر به اشکال استاد مطهری در شرح مختصر البته در پاسخ به اشکال استاد مطهری در شرح مختصر مبنی بر اینکه در سه نوع قضیه وجـود بـه نوعی دخالت کرده است اما در قضایایی مثل انسان حیوان ناطق اسـت دخـالتی نـدارد مـیتـوان اینگونه پاسخ داد که طبق مبنای اصالت وجودی علامه طباطبایی، هر حکمی بـرای ماهیـت ذکـر شود و هر چه بر ماهیت حمل گردد به واسطه وجود (بالوجود) است و وجود در آن دخیل است ، لذا مشخص میگردد که نه تنها در حمل لوازم ذات مثل امکان برای انسان بلکه حتی در قضایای حـد تام و حتی در حمل ذات بر خودش باز هم وجود اخذ شده است چون ماهیت از خود هـیچ نـدارد و همه احکام آن به واسطه وجود و به عـرض وجـود اسـت (طباطبـایی، ١٣٨٦، ج١، ص٥٣ــ ٥٩ .
در خصوص معیار صدق میتوان اینگونه سخن گفت که اکنون که حقیقـت صـدق بـرای مـا مشخص گشت و فهمیدیم گزاره صادق، آن است که مطابق با واقع نفس الامـری باشـد، معیـار و ملاک برای تمییز حقیقـت از خطـا و صـدق از کـذب چیسـت ؟ (همـان، ص٩٦) تمییـز معرفـت گزارههای صادق از معرفت گزارههای کاذب چگونه صورت مـیگیـرد؟ (همـو، ١٣٨٥، ص٥٩) بـه بیان دیگر چه عاملی باعث شده که یک قضیه صادق و مطابق بـا واقـع شـود و قضـیه ای دیگـر چنین حکمی را نپذیرد؟ با توجه به اینکه ما در محدوده علم حصـولی هسـتیم و همـانطور کـه در صدر نوشتار آمد علم حضوری از محل نزاع خارج است ، چگونه میتوان مطابقت این علم حصـولی با متعلقات خودش را تشخیص داد در حالی که کانال ارتباط ما بـا خـارج را همـین صـورتهـای ادراکی و علوم حصولی تشکیل میدهند (مصباحیزدی، ١٣٨٢، ج١، ص٢٤٩)."