چکیده:
در این نوشتار با ارائه تحلیلی از اعتبارات وجود، برای رسیدن به درکی صحیح از واجبالوجود، معلوم میشود از این اعتبارات، تنهالابشرط مقسمی شایسته اطلاق بر ذات حق است. برای درک معنایی که علامه طباطبایی از واجبتعالی دارند و به لحاظ اهمیت تقریر ایشان از برهان صدیقین، با بررسی در مبانی هستیشناسیتقریر علامه، معلوم میشود ایشان وحدت شخصی وجود را نظری برتر میداند که همان معنای وجود لابشرط مقسمی است. چنانکه تقریر مخصوصی که از دو قاعده مهم فلسفی «صرف الشیء» و «بسیطالحقیقه» دارند،بهخوبی پایبندی ایشان به این نظر را به اثبات میرساند. با تحقیقی جامع، دو تقریر از برهان صدیقین در آثار علامه طباطبایی شناسایی میشود که این دو تقریر در برخی آثار ایشان، در برخیبهعنوان یک برهان اقامه شدهاند؛از اینرو،کوشیدهایم هرکدام را بهصورت جداگانه در قالب قیاس برهانی ارائه کنیم. نبودبازشناسیروشنی از این دو نوع تقریر در آرای ایشان، حتی باعث تفاوت رویکرد شاگردان بزرگوار علامه به برهان صدیقین ایشان شده است.
خلاصه ماشینی:
"بـا سـلب تحصـیلی هرگونـه حد از وجود واجب ، مجالی برای موجودی دیگر که در دیگـر مراتـب و در سلسـله او قـرار گیرد، باقی نمی ماند؛ بدین ترتیب ، سلب تحصیلی حد از وجود بـا تشـکیک خاصـی وجـود ناسازگار است و آنچه قبل از تأمل نهایی به عنوان مراتب هستی مشاهده می شود، همگـی بـه مظاهر آن حقیقت واحد بازگشت می کند، زیرا اگر وجودی به حدی محدود شد، به طبع در ماورای حد مفروض موجود نخواهد بود و فرض یادشده ، یکی از تقدیرهاست که حق تعالی با آن تقدیر وجود ندارد و ضرورت وجودش در این صورت ، متقیـد بـه ظـرف قبـل از حـد مفروض است که مستلزم خلف است ، زیرا فرض این بوده است کـه موجودیـت حضـرتش متقید به هیچ قیدی و متحیث به هیچ حیثیتی نیست و از همـین رو، بـا همـه حیثیـات و جمیـع کمـالات و هـر وجـودی از وجـودات ، وجـوب وجـود دارد و ایـن معنـای محـدودنبودن و نامتناهی بودن ذات حق تعالی است (همو، ١٣٨٧، ج١: ٢٢).
در این استنتاج قیاسی به هیچ وجه به برهان دور و تسلسل که خود برهانی مستقل اسـت ، استناد نمی شود و تنها از ملازمه یا اتحاد وجودی اشیای دارای واقعیت یا همان ممکن الوجود با واقعیت ثابت یا همان واجب الوجود بحث می شود؛ بدین بیان که گفته می شود از آنجاکـه مطلق قیاس از لحاظ صورت به قیاس اقترانی و استثنایی تقسیم می شـود کـه در هـر کـدام از آنها قضیه شرطی منفصله می باشد، به وجهی به شـرطی متصـله مـی انجامـد و در قیـاس هـای شرطی ، تمام أشکال را می توان مانند قیـاس هـای حملـی بـه شـکل اول بازگردانـد."