چکیده:
این نوشتار به بحث دربارٔە نظریۀ شبح در باب وجود ذهنی می پردازد و سه تفـسیر را مورد بررسی قـرار مـی دهـد. در تفـسیر اول بـه نگـاه مـشهور از شـبح پرداختـه می شود که شبح را نظریه ای در مقابل نظریۀ اتحاد ماهوی می داند کـه عـلاوه بـر اختلاف وجودی بین ذهن و عین ، معتقد به اختلاف ماهوی بین ذهن و عـین نیـز هست . این تفسیر خود دارای چهار گونه است کـه خواسـته یـا ناخواسـته در سـیر مباحث فلسفی ـ کلامی مطـرح شـده اسـت . گونـه هـا بـه ترتیـب عبـارت انـد از: ١. شبح مشابه ؛ ٢. شبح رمزگونه ؛ ٣. شبح با انقلاب ؛ ۴. جمـع بـین نظریـۀ اتحـاد ماهوی و شبح . تفسیر دوم ، نظریۀ شبح را همان نظریۀ اتحاد مـاهوی بـین ذهـن و عین می داند و تفسیر سوم جنبۀ مفهومی ـ حکایی است که ماهیت خود بـه ذهـن نمی آید، بلکه مفهومی از آن به ذهن می آیـد کـه خاصـیت حکایـت از خـارج را دارد. در این مقاله پس از توضیح و تفصیل تفاسیر، به داوری پرداخته مـی شـود و در نهایت تفسیر دوم از شبح پذیرفته می شود.
خلاصه ماشینی:
"طبق این تفسیر باید به این نکته توجه داشت که به کار بردن واژٔە «شبح » نباید موهم این باشد که خواسته اند نظریۀ جدیدی ارائه کنند بلکه این واژه در زبان حکما متداول و رایج است که در مسائل دیگر هم به کار می برند، بدون اینکه این معنای خـاص را اراده کنند؛ برای نمونه ، ملاصدرا برای صور ذهنی و موجودات مثالی در عالم مثال بـه شـبح تعبیر می کند و می نویسد: أما علی ما ذهبنا إلیه من أن نسبتها إلی النفس بواسطة تلک القوی بالـصدور وأنـه لـیس به این بیان که : موجود در ذهن ـمثلاـ همان مفهوم حیوان است که شبح آن قائم به ذهن می باشـد؛ زیـرا مراد آن ها از وجود امری در ذهن این است که شبح و مثال آن قائم بـه ذهـن اسـت و مفهـوم حیـوان کـه شبح آن قائم به ذهن است ، یک مفهوم کلی و جوهری است که معلوم نیز می باشد؛ یعنی از این دیدگاه ، مفهوم حیوان که موجود در ذهن است هیچ گونه حصولی در ذهن و یا قیام به آن ندارد بلکه فقـط شـبح آن قائم به نفس است و این شبح همان موجود شخصی خارجی است که با قیام به ذهن و به عنوان یـک امر جزئی عارض بر نفس بوده و کیف نفسانی و علم خوانده مـی شـود: «فعلـی طریقـة القـائلین بالـشبح والمثال ، الموجود فی الذهن هو مفهوم الحیوان الذی شبحه قائم بالذهن ، إذ المراد بوجود أمر فـی الـذهن علی هذه الطریقة ، قیام شبحه ومثاله بالذهن وهو کلی وجوهر ومعلـوم ، والموجـود فـی الخـارچ هـو هـذا الشبح القائم بالذهن الشخصی الموجود فی الخارج فهو أیضا جزئی وعرض من الکیفیات النفسانیة وعلـم فلا إشکال » (قوشجی ، بی تا: ١٣ـ١۴)."