چکیده:
تصحیح متون کهن از دشوارترین و در عین حال مهم ترین کارهای پژوهشی است ؛ به ویژه برخی متون که به دلیل ارزشهای ادبیاتی و برون ادبیاتیشان از متون دست اول و مهم به شمار می روند. تاریخ بیهقی یکی از این متون است که اهمیت فوق العاده ای از جهات گوناگون داراست و به همین دلیل چند بار تصحیح شده است . اخیرا نیز چاپ ارزشمندی از این کتاب با تصحیح محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی منتشر شده که با استفاده از نسخ فراوان ، بسیاری از مشکلات چاپهای پیش را مرتفع کرده است . با وجود ارزشمندیهای تصحیح یادشده ، مشکلاتی به ویژه در توضیحات متن آن دیده می شود. نوشتة حاضر به بررسی پاره ای از این موارد می پردازد، به امید آنکه به حل برخی از آنها کمک کند.
Emending old texts is one of the most challenging and yet most important scholarly undertakings, especially that of those texts which, due to their literary as well as paraliterary values, are considered to be seminal and of great importance. Tarikh-e Beyhaqi (the Beyhaqi History) is one of such texts whose enormous significance shows itself in different ways. Hence it has been redacted several times.
Recently, a noteworthy edition of this book, emended by Mohammad-Ja'far Yahaqqi and Mahdi Sayyedi, has been published. Based on a large number of manuscripts, the new redaction has removed very many of the problems found in the previous editions. Nonetheless, despite its many merits, the new edition suffers some problems, especially in its explanatory notes.
This article attempts to look at a number of these problems, hoping that it will help resolve some of them.
خلاصه ماشینی:
"برخلاف نظر مصححان ، جمله به هیچ وجه مبهم نیست ؛ اما البته تصحیح ناموجه «استد» در چاپ فیاض ، به «ایستد» این ابهام را به وجود آورده است و توضیحات ایشان نیز بر این ابهام افزوده است .
امیر به بونصر می گوید ما به آلتونتاش گفتیم بازگردد تا سخنان دیگری نیز با وی بگوییم و او چنان جواب داد که شنیدی (یعنی تو که بونصری ، شنیدی که جواب او چه بود)؛ چون پیش از این در مورد حرکت آلتونتاش و فرستادن پیغام از طریق عبدوس سخن گفته شده است (نک : ج ١، ص ٧٤، س ١٧ ببـ) و بونصر از نتیجة آن آگاه است ، بنابراین فعل «شنودی » مربوط به بونصر است .
در این صورت مانند مثل «اذا جاء اجل البعیر حام حول البئر» (نک : دهخدا ١٣٧٠: ٩١) خواهد بود و ترجمة آن به قول ناصرخسرو: اشتر چو هلاک گشت خواهد آید به لب چه و لب جر (ناصرخسرو، دیوان ، ص ٩٤) «قفیز کسی پر شدن » یا «پر آمدن قفیز کسی » در متون همواره به معنای رسیدن به منتهای عمر و نیز مردن آمده و نه نهایت کامروایی ؛ در شاهد زیر از فردوسی همین معنا دیده می شود، به لحاظ محتوایی نیز شباهتی با بحث حاضر وجود دارد: به زاری و سستی زبان برگشاد چنین گفت کای خواهر پاک و راد ز پندت نبد هیچ مانند چیز ولیکن مرا خود پر آمد قفیز (فردوسی ، شاهنامه ، ج ٧، ص ١١٥ـ١١٦) در اینجا نیز، مانند شاهد بیهقی ، بحث در این است که چون قضا آمده بود، چنین شد که اذا جاء القدر عمی البصر."