چکیده:
اندیشمندان و فیلسوفان از راه های گوناگونی به اثبات خدا پرداختند. یکی از این راه ها، راه نفـس است و برهانی که از این طریق بر اثبات وجود خدا اقامه شده ، «برهان نفس » نامیده می شود. در فلسفه اسلامی نخستین بار سهروردی ، که نفس شناسی را نقطه آغاز فلسفه ورزی خـود قـرار داده بود، از این طریـق بـه اثبـات خـدا پرداخـت و فیلسـوفان بعـدی ماننـد ملاصـدرا، سـبزواری و علامه طباطبایی راه او را ادامه دادند. در فلسفه غرب ، دکارت که نخستین اصل فلسفی خود را وجود اندیشنده و اندیشه های او اعلان کرده بود، درصدد برآمد از طریق وجود نفس و وجود مفهوم خدا در آن ، به اثبـات خـدا بپـردازد. برهان دکارت ، «برهان علامت تجاری » نامیده شده است ، ولی چـون او نیـز از طریـق نفـس و ویژگی آن به اثبات خدا پرداخته است ، می توان برهان او را نیز برهان نفس خوانـد و بـا برهـان نفس در فلسفه اسلامی مقایسه کرد. برهان دکارت ناتمام است ؛ زیرا بر تقریری از اصـل علیـت مبتنی است که در آن ، میان حیثیت هستی شناختی و معرفت شناختی مفاهیم ذهنـی خلـط شـده است ، اما برهان فلسفة نفس در فلسفه اسلامی تام است .
Scholars and Philosophers have tried to prove the existence of Allah in different ways، of which one is the way of soul. The argument thus presented is known as the argument from soul. In Islamic philosophy، Suhrawardi، who had dealt with psychology as the starting point of his philosophy، was the first philosopher who attempted to prove God in this way. Subsequent philosophers such as Mulla Sadra، Sabzwari and Allama Tabatabaei followed in his footsteps. In Western philosophy، Descartes who had declared the existence of a thinker and his thought as the foundation of his philosophy، tried to prove God through the existence of soul and the existence of the concept of Allah with it. Though the argument presented by Descartes is called ''trademark argument''، it can also be called argument from soul and thus it can also be compared with the argument from soul in Islamic philosophy. Descartes'' argument is however incomplete، for it is based on a formulation of the principle of causality in which the ontological features of mental concepts are confused with their epistemological features. The argument from soul is، nevertheless، complete in Islamic philosophy.
خلاصه ماشینی:
"آنچه عامل فعلیت تعقل انسان اسـت ، خود باید عقل بالفعل باشد؛ وگرنه ، نیازمند عامل دیگری است که سبب بالفعل شدن تعقل در اوست ، و ازآنجاکه تسلسل نامتناهی علل محال است ، پس امری وجود دارد کـه عقـل بالفعل محض است و حالت بالقوه ندارد؛ یعنی مجرد و مفارق است و این گونه نیست که ابتدا بالقوه عاقل باشد و سپس عاقل بالفعل گردد.
بنابراین ، می بینیم در فلسفه اسلامی از طریق تأمل دربارة نفـس انسـان و اینکـه نفـس انسان جوهر مجردی است که ممکن الوجود و نیازمند علت اسـت ، و نیـز از مرتبـة عقـل بالقوه به مرتبة عقل بالفعل می رسد، وجود خدا به عنوان علـت هسـتی بخـش آن و عامـل تقریر دیگری نیز از برهان نفس به دست داده شـد کـه بـرای رعایـت اختصـار در اینجـا از ذکـر آن چشـم می پوشیم .
بررسی حیثیت معرفت شناختی این مسئله ، خارج از موضوع مقالة حاضر است ؛ آنچـه ما در اینجا بر آن تأکید داریم ، فقط این است کـه گرچـه ، هـم دکـارت و هـم فیلسـوفان مسلمان در اثبات وجود خدا از طریق نفـس و داشـته هـای نفـس بـر اصـل علیـت تکیـه کرده اند، اما نحوه اعمال اصل علیت در این براهین به دو شکل متفاوت است : درحالی کـه فیلسوفان مسلمان رابطه علیت را میان وجود خارجی نفس و وجـود خـارجی علـت آن ، یعنی خدا مورد توجه قرار می دهند، دکارت بر رابطة علی میان واقعیت ذهنی مفهوم خـدا در نفس انسان و وجود خارجی خدا تأکید دارد."