چکیده:
ادراکات حقیقی ، انکشافات و انعکاسات ذهنی واقع و نفس الامر اسـت ، ولـی ادراکـات اعتبـاری ، فرض هایی است که ذهن آنها را به منظور رفع نیازهـای حیـاتی سـاخته اسـت و جنبـه وضـعی ، قراردادی ، فرضی و اعتباری دارند. دربارة ارتباط استنتاج منطقی بین ادراکات حقیقی و ادراکـات اعتباری دو دیدگاه عمده وجود دارد: دیدگاه نخست را مبنـی بـر نفـی ارتبـاط منطقـی ، محقـق اصفهانی پایه گذاری کرد و از سوی علامه طباطبایی ، امام خمینی و شهید مطهری دنبال شد. اما مطابق دیدگاه دوم ، بین ادراکات حقیقی با ادراکات اعتباری ای که پشتوانه حقیقی و نفس الامری دارد، رابطة استنتاج منطقی برقرار است . پیروان دیدگاه نخسـت در پرتـو مبنـای معرفتـی فـوق ، کاربرد ادراکات حقیقی را در مسائل کلامی صحیح ندانسته ، بیانگر خلط میـان حقیقـت و اعتبـار می دانند. اما مطابق دیدگاه صحیح که بیانگر دیدگاه مشهور میان متکلمـان و غالـب فیلسـوفان است ، کاربرد ادراکات حقیقـی در مسـائل کلامـی صـحیح بـوده ، بـه عنـوان یـک پـیش فـرض معرفت شناختی ، مورد پذیرش متکلمان قرار داشته و در دو حوزة تعریفات و اسـتدلالات در علـم کلام مشهود است . بر اساس این دیدگاه ، مسائل کلامی ، یا جزء ادراکات واقعی و نفـس الامـری است و یا در صورت اعتباری بودن ، در نفس الامر ریشه داشته ، جزء اعتباریات محض و مشـمول شاخصه های ادراکات اعتباری محض نیست .
Real perceptions are the mental reflections of realities on the ground whereas arbitary perceptions are assumptions which mind makes in order to meet its vital needs. They are based on contract، supposition and consideration. There are two opinions concerning the logical inferential relation between real and arbitrary perceptions. According to one opinion that was originally presented by Muhaqqiq Isfahani and followed by Allama Tabatabei، Martyr Mutahhari and Imam Khomeini، there is no logical relation between the two. According to the other، however، there is a logical inferential relation between real perceptions and arbitrary perceptions in case the latter is supported by the realities on the ground. Based on the above-mentioned epistemological principle، the followers of the first opinion do not use real or factual perceptions in theological issues and if a thing as such happens they take it as confusion between reality and arbitrariness. However based on the correct opinion held by most theologians and philosophers، it is correct to use real and factual perceptions in theological issues. Theologians have mostly dealt with factual perceptions as an epistemic presupposition. They have used such perceptions both in theological definitions as well as in theological argumentations. Based on this opinion، theological issues form part of factual perceptions. In case they do not، they are not mere suppositions، but are instead rooted in facts.
خلاصه ماشینی:
"(نک : طباطبایی ، ١٣٧٥، ج٢، ص١٧٣-١٧٤؛ سروش ، ١٣٦٦، ص٣٩٨؛ خمینـی ، ١٤١٠ق ، ج١، ص١١٥-١١٨؛ جــوادی آملــی ، ١٣٨٦، ج١، ص٢٢٢؛ ١٣٨٧، ج١، ص١٤٧- ١٤٨؛ سیستانی ، ١٤١٤ق ، ج١، ص٦١-٦٣؛ مکارم شیرازی ، ١٤٢٨ق ، ج١، ص٣٤) بر اساس این دیدگاه ، موارد خلط حقیقت و اعتبـار در مسـائل کلامـی ، در دو حـوزة تعریفات و براهین قابل ارائه است : علامه طباطبایی در کنار پذیرش شرافت علم کلام در دفاع از معارف دین ، بر این باور است که روش بحث کلامی صحیح نیست و دچار خلط میان ادراکات حقیقی و ادراکـات اعتباری ، در دو حوزة تصورات و تصدیقات است .
دوم اینکه ، حتی اگـر قضـایای یادشـده یقینـی نباشـند، بـاز یقینـی نبـودن ، بـه معنـای مشهوری بودن آنها نیست و ادعای ایشان مبنی بر ملازمه انگاری میان آنهـا کـه بـا عبـارت «فثبت أن أمثال هذه القضایا غیر داخلة فی القضایا البرهانیة بل من القضـایا المشـهورة» (همـان ، ج٣، ص٣١) بدان اشاره کرده ، قابل پذیرش نیست ؛ زیرا مبادی قیاس ، منحصر در یقینیـات و مشهورات نیست تا نفی یکی ، مستلزم اثبات دیگـری باشـد؛ بلکـه مبـادی دیگـری نیـز وجود دارد که برخی از آنها؛ مانند مظنونات ، با یقینیات در حکایت گری از واقـع اشـتراک دارند؛ هر چند درجة کشف این دو از واقع ، متفاوت است ."