چکیده:
فلاسفه اسلامی بر مبنای جهان بینی علمی و نظری خود قائل به حاکمیت اعتدال بر کـل عـالم هستی هسـتند و آن را بـر موجـودات تکـوینی عـالم آسـمانی جبـری دانسـته و بـر موجـودات ارادی عالم زمینی و عالم خیرات و شرور خاصه بر حیات سیاسی انسان لازم و ضروری می دانند و همواره رسیدن به آن را در زندگی مدنی و نظام سیاسی دغدغه ذهنی و مسأله فکری خود قرار داده اند. پرسش آن است که با توجه به وجود تمایزات میان عوالم مذکور، آنان از اعتدال حاکم بر عالم آسمانی و موجودات تکوینی چه تبیینـی نمـوده و چـه جایگـاه و نقشـی بـرای اعتـدال در موجودات ارادی ـ تشریعی و زندگی مدنی و نظام سیاسی قائلند و حقیقت آن را چه می دانند؟ ادعا آن است که فلاسفة اسلامی اعتدال در عالم موجودات ارادی و در زندگی فردی و مـدنی و نظام سیاسی را سبب برای ثبات و تعادل بخشی و در نتیجه سبب بـرای کمـال آنهـا مـی داننـد همان طور که عالم سماوی و موجودات تکوینی آن از چنـین ثبـات و تعـادلی برخوردارنـد. آنـان دستیابی به آن را از طریق حاکمیت حکمت و شریعت بر زندگی فردی و مدنی ممکن می داننـد. نویسنده با روش توصیفی ـ تحلیلی به معرفی چیستی اعتدال و تبیـین جایگـاه و اهمیـت آن در نظام هستی اعم از عالم آسمانی و زمینی بر می آید. از نتایجی که براین موضوع بار می شود آن است که موضوع اعتدال به جهت امر فطری بودن آن به رشد و شکوفایی تمام استعدادها و ظرفیت های کمالی انسان خاصه خصلت عقلانی انسان در ابعاد نظری و عملی و رفتاری افراد در تعاملات مدنی می انجامد و توازن و ثبات و تعادل افـراد و جامعه و نهادهای مدنی آن را در پی دارد.
Based on their scientific and theoretical world view، Muslim philosophers believe that moderation dominates the entire universe. They think that heavenly bodies are already moderate but as for the earthly volitional existents especially human beings in their political lives، they are obliged to be moderate. They have always considered attaining this principle in their civil lives and political system as one of their goals. Given the distinctions between the said worlds، the questions are: how did they explain moderation that dominates the heavenly bodies and real beings? What is the role and status they give to volitional-legal beings and civil lives and political systems? How do they explain their nature and essence? It is claimed that Muslim philosophers regard moderation in volitional beings in their private lives and political systems as a cause for their stability and perfection - a thing that heavenly bodies already have. They believe that one can reach moderation through the domination of theosophy and sharia laws on one's personal and civil life. Making use of analytic- descriptive methodology، the writer explains the nature and status of moderation in creation whether heavenly or earthy. It concludes that moderation، being innate، contributes to the actualization of all human potentials and capacities including his intellect، theoretical and practical، bringing about thus stability and equilibrium among persons and their communities plus with their civil institutions.
خلاصه ماشینی:
"com مقدمه بحث از «چیستی » و حقیقت اعتدال در دستگاه فلسفی فلاسفة اسلامی به جهـت جایگـاه ویژه ای که آن در عالم هستی اعم از عالم سـماوی و عـالم ارضـی ، عـالم مـادی و عـالم معنوی ، و عالم محسوس و عالم معقول و موجـودات تکـوینی و موجـودات ارادی دارد، همواره محل توجه اساسی آنها بوده تاآنجاکه همواره در تلاش بوده اند تـا اعتـدال حـاکم برعالم تکوین را فهم کرده و آنگاه از طریق خردورزی های خـود از حـوزه عمـل تحـت عنوان حکمت عملی بتوانند آن را در عالم موجودات ارادی و عالم انسانی اعم از زنـدگی فردی و جمعی و مدنی و سیاسی انعکاس دهند تا عالم انسانی بـه کمـالات خـود دسـت یافته و بر پایه توازن و تعادل قوا به کمال حقیقی و نهایی خود برسند.
ـ فطرت اعتدال گرایانة انسان فلاسفه اسلامی معتقدند که روآوری به اعتدال ، نه فقط یک ضرورت بیرونی است تا نظـم زندگی در پیوستگی ، توازن و تعادل عالم بیرونی قرار گیرد؛ بلکه فطرت آدمی نیـز میـل و گرایش به دوری از افراط و تفریط و حرکت به سوی کمال حقیقی دارد و کمـال حقیقـی در رعایت اعتدال صورت می گیرد و به تعبیر آیت الله جوادی آملی : «اعتدال خلقت انسـان به آگاهی او از مایه سعادت و شقاوت خویش است و الهـام درسـت و نادرسـت بـه وی سبب تسویه و تعدیل آفرینش او می شود» (جوادی آملی ، ١٣٨٦، ص١٧١) به همین جهت در وجود او قدرت بر استنباط متوسط و میانه در افعال و اخلاق وجود دارد (قطب الـدین شیرازی ، ١٣٦٩، ج٢، ص٩٨)."