چکیده:
فلسفة دین ، هم بر اساس الهیات مسیحی تعریف شده و هم به طور پسینی بـه سرشـت آن توجه شده است . امروزه هر دو وجه به گونه ای بنیادین در تعریف فلسفة دین نقـد می شوند و باید تلاشی نظاممند در طـرح نظریـة رقیـب صـورت داد. تـاکنون نـه تنهـا دربارة این دو وجه در تعریـف ، پژوهشـی شایسـته صـورت نگرفتـه ، بلکـه ـ بـه بـاور نویسنده ـ التفات خوبی نیز به آنها نشده است . در این مقاله دو مسئله بررسی می شود؛ نخست آنکه عیـان مـی کنـد تعریـف رایـج از فلسفة دین ، تعریفی محدود و ناقص است و بـا غفلـت از «امکـانهـای» ادیـان دیگـر صورت پذیرفته و رویکرد فلسفی را به الهیاتی تقلیل می دهد. این تقلیل پـذیری، تنهـا به تقویت رویکرد الهیاتی مودی نشـده، بلکـه بـه مدافعـه گـروی روی خواهـد آورد. همچنین خصلت فلسفی را که تفکر و نقد است ، به محاق می برد. دوم آنکـه تعریـف رایج از فلسفة دین ، اساسا تعریفی پسینی است . مهم ترین نقیصـة ایـن رویکـرد، نبـود نگاه استعلایی به تعریف است . به بیاندیگـر بـا تعریـف پسـینی ، جامعیـت در تعریـف مورد خدشه قرار می گیرد و نمی توان نسبتی آزاد با ماهیت فلسفة دیـن برقـرار کـرد. نتیجة این رویکرد، نداشتن تعریفی صحیح خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
"فلسفة دین از اعتقادات یا باورهـای دینـی بـه نحـو عقلانی یا فلسفی ، اعم از برهانی مانند دلیل گرایی گزاره ای یا معقول بودن که با فقـدان دلیلـی نیز سازگار است ؛ یا ایمانی ، اعم از تجربة دینی یا شـهودی و کشـفی یـا سرسـپردگی سـخن می گوید که مخالف هر نوع برهان ورزی است و آن را تباه کنندة ایمان می داند؛ بنابراین می توان گفت شالودة این علم را عناصـری ماننـد دیـن - و تعریـف آن -، عقلانیـت - و تعریـف آن -، فلسفی یا روش فلسفی ، ایمان یا ایمانی ، و گزاره های دینی و معناداری تشکیل می دهد.
آیـا مـی تـوانیم تمـامی جریانـات مربـوط بـه ایمان گرایی را بیرون از فلسفة دین قرار دهیم ؟ اینکه «تجربه های دینی در دیدگاه قائلان به آن (حداقل در دو مرحلة اندیشه ای آن از سه مرحلة اشلایر ماخر و ویلیام جیمز کـه تجربه را صرفا احساس و سرسپردگی می دانند و آلسـتون کـه بـر خـلاف آنهـا عنصـر معرفتی – ادراک حسی - وارد تجربه می کند)، نه قابلیت تعبیر دارند و نه بـرای دیگـران معرفت بخش اند» را چه باید کرد؟ آیا بحث از آن در فلسفة دین صورت نمی پذیرد؟ آیا می توانیم معنای فلسفی یـا عقلانـی را آن چنـان فـراخ بگیـریم کـه واجـد همـة رویکردها حتی غیرعقلی و ضد یا فرافلسفی را نیز شود؟ افزون بر این ، مراد از فلسـفی یعنی ارسطویی ؟ یا استدلالی ؟ یا هر نوع کـاوش نظـری ؟ پـس بایـد مشخصـه هـایی از فلسفی ارائه داد تا حد و مرز بررسی فلسفی از غیرفلسـفی روشـن گـردد."