چکیده:
شهاب الدین یحیی سهروردی (549-587 هجری قمری)، با تاسیس حکمت اشراقی، نقش مهمی در تداوم سنت فلسفی اسلامی دارد. او اولین فیلسوف مسلمان و ایرانی است که نظام فلسفی خود را برمبنای نور تاسیس میکند و آن را حکمت اشراق مینامد. نور در فلسفه سهروردی دارای دو نقش اساسی از جهت وجودشناختی و معرفت شناختی است. از لحاظ وجود شناختی، سهروردی کل هستی را به نور و ظلمت تقسیم میکند و براین عقیده است که نور و ظلمت عناصر اصلی مقوم جهان هستند. او ضمن تاکید براینکه نور واقعیتی بدیهی و تعریف ناپذیر است، که مفهوم ظلمت نیز از عدم آن فهمیده میشود؛ هریک از نور و ظلمت را به دوگروه جوهر و عرض تقسیم میکند. در اینجا، دو نوع نور وجود دارد: انوار مجرد، موجوداتیاند که در هستی خود مستقلاند و انوار عارض، که در وجودشان وابسته به دیگری هستند. موجودات ظلمانی نیز دو قسماند که عبارتند از جوهر تاریک، که بینیاز از محل است و دیگری عرضهای ظلمانی، که وابسته به موجودات دیگریاند. نکته مهم در تقسیمبندی سهروردی از نور و ظلمت، درنظر گرفتن رابطه تشکیکی بهرهمندی همه موجودات از حقیقت نور است، یعنی هراندازه که موجودی مجردتر باشد از نور بیشتری بهرهمند است و استقلال وجودی بیشتری دارد، که در راس این سلسله، خدا بعنوان نور الانوار جای میگیرد. از جهت معرفت شناختی، سهروردی بین نور و معرفت اشراقی ارتباط دقیقی برقرار میسازد. او ابتدا تاکید دارد که نور عین خودآگاهی و علم حضوری است و با توجه به مراتب مختلف تشکیکی موجودات، رابطه معرفتی آنها را با استفاده از دو واژه اشراق و شهود تبیین میکند. او میگوید معرفت موجودات به انوار مافوق خود به نحو شهود و مشاهده است، درحالیکه معرفت انوار عالی به موجودات پایینتر به نحو اشراق است. در اینجا، اشراق همان پرتوافکنی انوار عالی بر انوار سافل است. پس این نور و روشنایی حاصل از آن است که هم علت هستی اشیاء و هم علت شناخته شدن آنهاست و اینکه علت حقیقی همه نوربخشی وجودی و معرفتی خداست.
Shahabuddin Yahya Suhravardi (1153-1191) is the first Muslim and Iranian philosopher who established his philosophical system based on Light، and calls it as Wisdom of Illumination (Hikmat Al- Ishraq). Light، in Suhravardi’s philosophy، has two ontological and epistemological roles. From ontological aspect، Suhravardi divides the whole system of being into two Light and Darkness or Shadow، and believes that Light and Shadow are as two constitutional elements of the world. He emphasizes that Light is a self-evident and indefinable reality which shadow is derived from its lack. Suhravardi divides Light and Shadow into two groups of Substance and Accident، and says there are two kinds of lights including abstract and accidental lights. Abstract lights are independent in their existence، like God، and Accidental Lights are not independent، like Ideas and Angles. Darkling existents have two kinds including Darkling Substances that have no need to place and Darkling accidents are depended on other beings and places. The very important point of Suhravardi’s division of Light and Shadow، is considering of gradual and hierarchical relations and participation of all existents by the reality of Light، that is، as much as every being is more abstract، it can participate more Light and has more independency، which God as Light of Lights is placed in the top of this gradual chain. Suhravardi، from epistemological approach، makes a real relation between Light and Illuminationst knowledge. He، first، argues that Light is very self-consciousness and Intuitive Knowledge، and then by paying attention to hierarchical levels of existents، explains their epistemic relations by using of illumination and intuition. He says the knowledge of existents to Supernal Lights is acquired by intuition and observation، while the knowledge of Supernal Lights to Lower ones is achieved by Illumination. Here، Illumination is very radiating and lightening of lower lights by supernal lights. So، Light is both the ontological and epistemological cause of things، namely، all things are originated and recognized by Lights، specially، Light of Lights who is God.
خلاصه ماشینی:
در این آثار بطور خاص تاکیدات سهروردی بر اصالت نور بجای اصالت وجود و تاسیس فلسفه اشراقی برمبنای حقیقت نور، و استفاده فراوان از اشراق و شهود عرفانی در معرفت شناسی، توجه به فرشته شناسی، استفاده از نظریات حکمای پیشین ایران و حکمای یونان، هند، مصر و بابل، و نیز بکارگیری زبان داستانی و سمبولیک و نهایتا تلقی فلسفه استدلالی مشایی بعنوان مقدمهای برای ورود به حکمت ذوقی و اشراقی، می توانند مبین برخی وجوه استقلال جویی و تلاش برای تاسیس یک مکتب فلسفی جدید از سوی سهروردی تلقی شوند(نصر، 1389: 214).
در اینجا ابتدا می توان این پرسش را مطرح کرد که چرا سهروردی نور را بجای وجود مبنای حکمت اشراقی و نظام فلسفی خود قرار داد؟ در پاسخ دو نکته را می توان متذکر شد: اول اینکه سهروردی از دیدگاه مشائیان مبنی بر محوریت عقول دهگانه صادره از خدا راضی نبود و تلاش داشت تا همه خلقت الهی را بر مبنای صدور نوری تبیین کند.
نهایتا اینکه معرفت اشراقی و شهودی که همراه با تزکیه درونی نیز هست انسان را وارد عالم مثال و قادر به تجربه و شناخت نورهای متعددی توانا میسازد که سهروردی از این نورها به راه ها و مراتب صعودی معرفت شهودی تعبیر میکند و براین عقیده است که این انوار شهودی که از عالم عقل فیضان میکنند، اکسیر قدرت و علم هستند و کسی که این انوار را تجربه کند جهان طبیعت در فرمان اوست، اگرچه شرط لازم برای چنین تجربهای تجرید از کالبدهای جسمانی است.