چکیده:
نوابت (استعارهای از انسانهای منفرد) از جملـه مفـاهیمی اسـت کـه در فلسـفة اسلامی کاربرد داشته است . هم فارابی و هم ابن باجه این مفهوم را در فلسفة خود به کار بردهاند. در این مقاله با استفاده از روش تحلیل فلسفی در پی پاسخ به این سوال هستیم که اصطلاح نوابت در آرای فـارابی و ابـن باجـه ، چـه مصـداقی دارد. یافتة مقاله حاکی ا آن است ک در تبیـین هـر دو فیلسـوف، نوابـت ، انسـانهـایی منفرد هستند؛ اما مصداق نوابت برای یکی ، فیلسوف و برای دیگری، غیـر فیلسـوف است . نوآوری مقاله در طرح این نکته اسـت کـه حسـب نگـاه فلسـفی و اجتمـاعی مدرن، در یکجا بحث از نوابت به «غیریت » کشیده می شود و در جای دیگر، بحث به «هویت » می انجامد. استفاده از این سنت فکری می تواند در بحث های کنـونی دربـارة سیاست هویت و تمایز، افق هایی را پیش رو نهد.
خلاصه ماشینی:
"در واقـع او بـه دنبال حل یک معما و معضل است : اگر سعادت در مدینه فاضله محقـق مـی شـود و اگـر مدینه فاضله خود محقق نیست ، پس سعادت انسان چگونه محقـق مـی شـود؟ بـه دیگـر سخن ، آیا امکان سعادتمندی برای انسان در مدینه های غیر فاضله وجـود دارد یـا خیـر؟ اگر چنین امکانی وجود ندارد، فیلسوف به چه امیدی در این مدینه ها زندگی می کنـد؟ و آیا می تـوان بـا ارائـه یـک تدبیرنامـه ، فیلسـوفان متحیـر در مدینـه هـای غیـر فاضـله را «هویت بخشی » کرد به نحوی که به نام انسان فاضل در پی سعادت باشند؟ ابن باج برخلاف فارابی که پس از طرح انواع مدینه ها به مفهوم نوابت مـی پـردازد، در آغاز با طرح این مسئله که بسیاری به تدبیر مدینه و منزل پرداخته اند امـا از تـدبیر فـرد واماندهاند، به مفهوم نوابت می پردازد.
ابن باجه به این دلیل که این اسم از گیاهی گرفته شده است که به صورت سرخود در میان باغ روییده باشد، می گوید که هـر چند «نام نوابت به طور خاص بر کسانی اطـلاق مـی شـود کـه دارای آرا و اعمـال صـادق هستند و در میان مدینه های غیر فاضله زندگی می کنند، اما می توان به طور عام این نـام را بر هر کسی اطلاق کرد که در وضعیتی قرار دارد که مخالف باورها و اعمالش است »."