چکیده:
این مقاله به دنبال بررسـی دیـدگاه کـارل مـارکس ، بـه عنـوان جامعـه شـناس و فیلسوف سیاسی در ارتباط با برساخت عینی شرایط وقـوع انقـلاب بـا توجـه بـه مفهوم کلیدی رنج انسانی است . مارکس در بررسـی شـرایط و زمینـه هـای وقـوع انقلاب، بر مفهوم رنج (کـه آن را در قالـب الیناسـیون و شـرایط عینـی و ذهنـی منتهی به وقوع آن تعریف می کند) تمرکـز کـرده و از وجـه پارادوکسـیکال رنـج سخن می گوید که مبتنی بر توامانی وجوه مثبت و منفی رنج اجتماعی پرولتاریـا است . از دید او، پیش شرط تحقق پراکسیس و کنش انقلابـی ، وابسـته بـه وجـود عینی و ذهنی رنجی اجتماعی است که با تحقق آگاهی (عینی و ذهنی ) پرولتاریـا نسبت به آن و خروج از وضعیت الیناسیون ، می تواند او را از ابژة منفعل به سـوژة فعال امر اجتماعی در جهت برساخت کنش انقلابی تبدیل کند. در ایـن راسـتا او به عنوان فیلسوف سیاسی و جامعه شناس از نقش دین (که بـه زعـم او برسـاخت عامدانة طبقة سرمایه دار برای آگاهی بخشی کاذب و خنثی کردن اثر رنج اجتماعی موجود است ) غافل نیست و آن را به مثابة مانعی در جهت بـه اوج رسـیدن رنـج اجتماعی پرولتاریـا و تبـدیل آن بـه محرکـة عینـی لازم بـرای انقـلاب نکـوهش می کند. بنابراین مارکس با اذعان به وجه ایجابی رنج (علـی رغـم تعینـات سـلبی اجتماعی آن)، آن را در فرایند برساخت کنش سیاسی پرولتاریا (انقلاب) به مثابه یک نیروی حیـاتی ، پـیش برنـده و حتـی ضـروری در پروسـة دیالکتیـک تحـول اجتماعی و سیاسی مورد توجه قرار می دهد.
خلاصه ماشینی:
"در ادامـه مـدل مفهـومی در شش قسمت تشریح خواهد شد: - شرح مسئله رنج از منظر مارکس و انگلس - نحوة شکل گیری رنج اجتماعی از منظر مارکس - الیناسیون عاملی برای شکل گیری رنج اجتماعی - بقا و تداوم جامعة سرمای داری ؛ ریشة رنج انسانی - تغییر شرایط (انقلاب) تنها راه رهایی از رنج (مذهب ، تسکین رنج نیست !) - رنـج تحمیلـی ، موتــور کـنش اجتمــاعی (رنـج و نقــش آن در سـاخت کــنش اجتماعی ) شرح مسئلة رنج از نگاه مارکس در کتاب سرمایه ، مارکس تلاش می کنـد تـا واقعیـت هـای رنـج انسـانی را (کـه زادة شرایط توسعة غیر قابل کنترل صنعتی و سرمایه داری هستند) بیان کند.
رنج تحمیلی موتور کنش اجتماعی (رنج و نقش آن در برساخت کنش اجتماعی ) لنین در تفسیری که بر متن انگلس (شرایط طبقه کارگر در انگلستان) نوشته اسـت ، می گوید: «انگلس ، نخستین انسانی بود که نه تنها گفت که طبقة پرولتاریا، یک طبقـه در حال رنج کشیدن است ، بلکه به این واقعیت اشـاره کـرد کـه در اسـاس، همـین شـرایط اقتصادی نامطلوب پرولتاریاست که به صورت مقاومت ناپذیری ، ایـن طبقـه را بـه سـمت آزادی و رهایی نهایی سوق می دهد» (٤٥ :٢٠٠٥ ,Wilkinson).
شروع یک انقلاب، در برگیرنده و نیازمند قربـانی کردن خود برای ایجاد تغییر در شرایطی است که باعـث ایجـاد یـا رشـد بـی عـدالتی یـا الیناسیون شدهاند و از بین بردن این شرایط بر دوش کسانی است که خود، متحمل رنـج موجود هستند (که در معنای اجتماعی همان پرولتاریاست ) و در واقع ایـن پرولتاریاسـت که بـرای بـه دسـت آوردن رهـایی و آزادی بایـد مبـارزه کنـد و ایـن فقـط در صـورتی امکانپذیر است که پرولتاریا، آماده رها کردن و از دسـت دادن منـافع کوچـک و جزیـی باشد که در نظام سرمایه داری از آن برخوردار بـود."