چکیده:
فلسفه حقوق به بحث از معنا و مبنای الزامآور بودن قواعد حقوقی و تمایز قواعد
حقوقی، اخلاقی و مذهبی میپردازد. فلسفه حقوق به نظریههای کلی درباره
حقوق، قطع نظر از نظام یا شعبه خاص توجه دارد. در زبان فارسی این مباحث در
ذیل عناوینی چون کلیات حقوق و نظریه کلی حقوق هم بحث میشود.
در این مقاله، ابتدا ضمن تعریف واژههای مربوط، به سابقه تاریخی فلسفه
حقوق اشاره شده، و جهات نیاز به تدوین فلسفه حقوق مطرح میشود و با تعیین
موضوع فلسفه حقوق، مکاتب حقوقی معرفی و مبنای حقوق از دیدگاه
مکتبهای تحققی و آرمانی و حقوق فطری و اسلام بیان میشود، آنگاه انتقادات
وارد بر مکاتب حقوق طبیعی و پوزیتویستی به اختصار شرح داده میشود.
در ادامه، مبحث مهم هدف حقوق در نظریه فردگرایان و اجتماع گرایان را طرح
و به اختصار بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"(10) ب) جوامع اسلامی از آنجا که مطرح شدن فلسفه حقوق در جوامع غربی به منظور شناخت قوانین مناسبتر برای اداره زندگی است، شاید چنین به نظر آید که طرح فلسفه حقوق در نظامهای الهی نمیتواند جایگاهی داشته باشد، ولی برعکس، اندیشمندان مسلمان با الهام از آیات قرآنی تلاش گستردهای برای تفهیم فلسفه حقوق انجام دادهاند و سخن از هدفدار بودن احکام الهی و منطبق بودن آنها با نظام آفرینش گفتهاند؛ برای مثال از این بحث کردهاند که آیا اصل در اشیا و افعال اباحه است یا حرمت؟ همین مباحث اختلاف نظرهایی را به وجود آورده است.
(35) در خاتمه، نتیجهای که میتوان از اعتقاد به مکتب حقوق طبیعی یا فطری گرفت، مشروع بودن مقاومت در برابر قوانینی است که از مبنای اصلی خود پیروی نکرده است، زیرا این گونه قوانین هر چند به ظاهر بر مردم تحمیل میشود، وجدان ایشان را پایبند نمیسازد.
(36) ب) مکتبهای تاریخی و تحققی به دنبال ورود انتقاداتی درباره حقوق فطری، عدهای معتقد شدند که با ایدهگرایی در حقوق مخالفت کنند، لذا با این فکر که آرمانهای اخلاقی قواعدی برتر از قوانین اجتماعی است یا ریشه فطری و طبیعی دارد، مخالفت شده و توانایی عقل انسان در یافتن بهترین راهحلها یکسره انکار شده است و گفتهاند که علم حکومت نیز مانند سایر علوم، باید متکی بر حقایق خارجی و تجربه باشد نه اندیشههای ماورایی و آرمانی."