چکیده:
هدف پژوهش حاضر طراحی و آزمودن الگویی از برخی پیشایندها و پیامدهای خودشیفتگی بود. نمونه این پژوهش شامل 314 نفر از دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز بود که به روش تصادفی چندمرحلهای انتخاب شد. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه شیوههای فرزندپروری، پرسشنامه سبکهای دلبستگی بزرگسال، پرسشنامه تروماهای اوایل زنـدگی، پـرسشنامه شخصیت خودشیفته، پرسشنامه پـرخاشگری و پرسشنامه سازگاری اجتماعی بود. ارزیابی الگوی پیشنهادی از طریق الگویابی معادلات ساختاری (SEM) و با استفاده از نرمافزار SPSS ویراست 16 و AMOS ویراست 16 انجام گرفته است. همچنین جهت آزمودن فرضیههای واسطهای از روش بوت استراپ استفاده شد. نتایج نشان دادند که الگو با برخی اصلاحات از برازش خوبی با دادهها برخوردار بود. بر اساس نتایج ارزیابی مدل ساختاری شیوه فرزندپروری مستبدانه هم به صورت مستقیم و هم غیرمستقیم از طریق سبک دلبستگی اجتنابی بر خودشیفتگی اثر مثبت دارد. شیوه فرزندپروری مقتدرانه نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم از طریق سبک دلبستگی ایمن بر خودشیفتگی اثر منفی دارد. تروماهای اوایل زندگی نیز به صورت مستقیم بر خودشیفتگی اثر مثبت دارد. همچنین خودشیفتگی بر پرخاشگری و ناسازگاری اجتماعی اثر مثبت دارد. درباره مضامین درمانی و آموزشی نتایج و مدل ارائه شده خودشیفتگی در پژوهش حاضر به تفصیل بحث شده است.
The aim of this study was designing and testing a model of some antecedents and consequences of narcissistic personality. The sample of this study consisted of 314 students of Shahid Chamran University that selected with multistage random sampling. Data were collected by questionnaires containing, Baumrind’s Parenting Style Questionnaire, Adult Attachment Inventory (AAI), Early Trauma Inventory, Narcissistic Personality Inventory (NPI-16), Ahvaz Aggression Inventory and Bell’s Social Adjustment Inventory. Structural equation modeling (SEM) through AMOS-16 and SPSS-16 software package were used for data analysis. The indirect effects were tested by using Bootestrap procedure in Preacher and Hayse Macro program. Results suggested that model with some modification had good fit with the data. Based on the tested structural equation modeling authoritarian parenting was predictive of narcissism both directly and indirectly through avoidant attachment style. Moreover, Authoritative parenting style was predictive of narcissism both directly and indirectly through secure attachment style. Early trauma was predictive of narcissism directly. Also, narcissism was predictive of aggression and social maladjustment directly. The result obtained and the model presented in this study discussed in terms of other therapeutic and educational implications on narcissism.
خلاصه ماشینی:
"براساس نتایج پژوهش های صورت گرفته درزمینه روابط بین خودشیفتگی و شیوه های فرزندپروری ، شیوه های فرزندپروری مستبدانه ۹ و سهل گرایانه ۱۰ با خودشیفتگی رابطه مثبت و شیوه مقتدرانه ۱۱ رابطه منفی دارد (هورتن ، بلو و دروگی ۱۲، ۲۰۰۶؛ باری ، فریک ، ادلر و گرافمن ، ۱۳ 1- Narcissus 2- Wallace & Baumeister 3- aggression 4- Social maladjustment 5- Para-clinical 6- parenting style 7- Millon 8- Cramer 9- authoritarian 9- permissive 11- authoritative 12- Horton, Bleau, & Drwechi 13- Barry, Frick, Adler, & Grafemen ۲۰۰۷).
در تبیین یافته حاضر می توان بیان داشت که با توجه به این که افراد دارای سبک دلبستگی اجتنابی به دیگران اعتماد نمی کنند و همیشه یک نوع فاصله هیجانی را از دیگران حفظ می کنند و اغلب تنها و متخاصم اند و هم چنین با توجه به این امر که این افراد در دوران کودکی روابط پایدار و باثباتی با والد خود نداشته اند و مادر خویش را به عنوان پایگاهی امن مورد استفاده قرار نمی دادند لذا بعدها ویژگی هایی مانند در خویش غرق شدن های شدید، احساس محق بودن ، فقدان همدلی و احساس استثمارگری را که از ویژگی های شخصیت خودشیفته است را در خود رشد می دهند و یافته مربوط به سبک دلبستگی ایمن با پژوهش بنت (۲۰۰۶) هماهنگ است .
نتایج ارزیابی مدل ساختاری در مورد تأثیر غیرمستقیم شیوه فرزندپروری سهل گرایانه بر خودشیفتگی از طریق متغیر میانجی سبک دلبستگی مضطرب دوسوگرا با استفاده از روش بوت استراپ با نتایج پژوهش های پیشین (بالبی ، ۱۹۶۰؛ میلون ، ۱۹۹۶؛ اشمیت ، ۲۰۰۳؛ میلر و همکاران ، ۲۰۰۸) هماهنگ است .
همچنین نتایج ارزیابی مدل ساختاری در مورد تأثیر غیرمستقیم شیوه فرزندپروری مستبدانه بر خودشیفتگی از طریق متغیر میانجی سبک دلبستگی اجتنابی با استفاده از روش بوت استراپ با مطالعات پیشین (زاموستنی و همکاران ، ۱۹۹۳؛ میلون ۱۹۹۶) هماهنگ است ."