چکیده:
«تمدن» در تلقی بیشتر فرهنگشناسان و تمدنپژوهان، هیئتی تألیفی و نظامی جامع است که همه خردهنظامهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، ارتباطی و تکنولوژیکی مشترک میان مجموعهای از جوامع دارای خویشاوندی معنایی، نمادین و قرابت اقلیمی و جغرافیایی را در بر میگیرد. تمدن تبلور عینی فرهنگ به عنوان مجموعه فرآوردههای معنوی، فکری، تجربی و مهارتی مردم یک جامعه در فرآیند حیات اجتماعیشان است که در قالب هزاران مؤلفه خرد و کلان نمود مییابد. سؤال از خاستگاه و عوامل مادی و معنوی مؤثر در ایجاد، بالندگی، تثبیت و بقای یک هویت تمدنی از برجستهترین سؤالهای مطرح در حوزه مطالعات تمدنی است. این نوشتار با الهام از آثار جامعهشناختی، مردمشناختی و فلسفه تاریخی، خاستگاه و دلایل ایجاد و بقای تمدن را به صورت نظری، بررسی و با ارجاع به منابع اسلامی، بنیادهای معنوی مؤثر در شکلگیری و استمرار تمدن موعود مهدوی را در آینده جهان تحلیل میکند. بر این اساس، هدف این مطالعه، بررسی نقش عوامل غیر مادی در رویش و بالندگی تمدنهای دارای هویت تاریخی عموما و تمدن آینده اسلامی به صورت خاص است. روش پژوهش در بخش بررسی متون و منابع، اسنادی و در بخش اثبات و تبیین مدعا، تحلیلی، تعلیلی و تبیینی است.
خلاصه ماشینی:
"3. تمدن و دیگر عوامل اثرگذار برخی از اندیشمندان بر عوامل دیگری به عنوان منشأ اصلی یا تمهیدی و تکمیلی برای همه یا برخی مؤلفههای فرهنگی و تمدنی تأکید کردهاند که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: برخورداری انسان از مغز بزرگ و سیستم عصبی پیچیده، زبان و تفکر انتزاعی (چایلد، 1352: 14_ 32)؛ کثرت ورود یک فکر به مغز انسان، توارث افکار، تلقین، اعتیاد، تربیت، تکامل معلومات (مطهری،1380: ج6، 442_ 444)؛ تجربههای زیستی و فعالیتهای عملی؛ نقش میراث فرهنگی و نیز نقش محیط و سیاستهای تشویقی و تنبیهی آن در حصول عادتوارههای جمعی و ترجیح دادن برخی الگوها و رویهها؛ نقش الگوها و اسوههای تربیتی، انتخاب و عمل اکثریت بر الگوگیری، تقلید و تبعیت دیگر اعضای جامعه (طباطبایی، ج6: ۱۱، ۱۱۷، ۲۳۳، ۲۴۵)؛ مبارزه دایم و تکاپوی بیوقفه جامعه به ویژه اقلیت خلاق آن با محیط نه چندان مساعد و مطلوب و نه چندان نامساعد و سخت برای تأمین نیازهای ضروری (توین بی، به نقل از: سوروکین، ۱۴۲_ ۱۴۳)؛ تسری اصل اخلاقی اراده معطوف به حیات (به مثابه نوعی جهانبینی و فلسفه اخلاقی جهانشمول) در فکر، رفتار، فرهنگ و نهادهای اجتماعی (شوایتزر، به نقل از: سوروکین، 213)؛ باور غالب (آرمانها یا ارزشهای سیاسی، اقتصادی، زیباشناختی و دینی تسخیرکننده اذهان اکثریت اعضای یک جامعه) (نورتروپ، به نقل از: سوروکین، 178)؛ سرزمینهای نامساعد (که انسان را به معارضه قوی طلبیده و واکنشهای فوقالعاده خلاقی را در او برمیانگیزاند)، تقسیم کار اجتماعی، تقابل و واکنش (پیکار و ستیز انسانها با یکدیگر، با طبیعت، با شیاطین و نیروهای شرور هستی، با موانع و محدودیتها، با دردها و رنجها، تلاش بیوقفه جهت پاسخدهی به نیازها، سیر و سلوک معنوی برای رهایی از برخی محدودیتهای نفسانی و جلب توجه و عنایات خداوند و البته آمادگی انسان برای تحمل رنجهای قهری ناشی از این مبارزه بیپایان) (توین بی، 1376: 96_133، 99، 118)؛ عوامل محیطی و جغرافیایی (که در تأثیر آنها بسیار سخن رفته است: نک: منتسکیو، 1362: 390_ 484؛ ابن خلدون، 1375: ج1، 150_ 167؛ کنیک، 1355: 49_53)؛ نیازهای اساسی و ضرورتهای کارکردی (اعم از نیازهای فردی و ضرورتها و اقتضائات حیات جمعی (ریتزر، 1384: 127_ 130)؛ ارتباط متقابل انسان با محیط طبیعی و محیط انسانی یا نظام فرهنگی اجتماعی (برگر و لوکمان، 1375: 75)؛ ضرورتهای انسانشناختی (مثل بیثباتی ذاتی ارگانیسم انسانی، میل به خودشکوفایی و رهایی از در خود بودن، پاسخگویی به نیازها، هدایت سایقهای وجودی) (برگر و لوکمان، 1375: 79_ 80)؛ انرژیهای ذخیره شده، جاذبهها و دافعههای وجودی و میل به بقا (دیرکس، 1380: 80)؛ قشر روشنفکران و متفکران به عنوان مولدان، موجدان و حاملان هستههای عقلانی و صور نهادی شده تمدن (صدری، 1380: 31)؛ اخلاق ریاضتکشانه پروتستانی (به عنوان یکی از بنیادهای اصلی تمدن صنعتی غرب در تلقی ماکس وبر)، تضادهای اجتماعی بر سر اقلام کمیاب و تلاش برای اصلاح نظام و روابط اقتصادی حاکم (در تلقی کارل مارکس)؛ ظهور قهرمانان، ایدئولوژیها و فلسفههای اجتماعی، رهبران قدرتمند سیاسی به عنوان سلسلهجنبانان تحولات فرهنگی و تغییرات اجتماعی (نک: روشه، 1381)؛ اشاعه فرهنگی، استقراض فرهنگها از یکدیگر و مبادلات فرهنگی و تمدنی میان جوامع مختلف."