چکیده:
پیش تر در مقاله «حکم ناپذیری وجود» با براهینی اثبات کردیم که هستی (به معنای مطلق واقعیت)، حکم پذیر نیست، و ممکن نیست که حکمی داشته باشد؛ بنابراین نمی توان موضوع فلسفه اولی را هستی (به معنای مطلق واقعیت با تعابیر گوناگونش) قرار داد. اینک در این مقاله که در امتداد و ادامه همان مقاله است. در تلاشیم تا موانعی را که از حکم پذیری هستی و موضوع فلسفه شدن آن جلوگیری می کنند، روشن سازیم. در مجموع چهار مانع را در این مقاله بیان کرده ایم که عبارت اند از: 1. کثرت ناپذیری وجود، 2. امتناع عروض بر حقیقت هستی، 3. امتناع عروض «واجب بالذات» و «ممتنع بالذات» بر هستی، 4. بی مرزی حقیقت هستی. هدف این پژوهش پیش رو این است که با ارائه موانع حکم پذیری هستی (به معنای مطلق واقعیت) روشن سازیم که موضوع فلسفه اولی، هستی (به معنای مطلق واقعیت با تعابیر گوناگونش) نیست.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین برای اینکه روشن شود که محمولی از احکام عارض بر موضوع فلسفه اولی است یا نه، باید محمول مورد بحث را با خود هستی سنجید، نه با مفهوم حاکی از وجود و صورت ذهنی آن؛ یعنی باید بررسی کرد که آیا چنین محمولی شرایط حکم بودن برای هستی را دارد یا نه؟ مثلا باید بررسی کنیم آیا جایز است که او خارج از حریم هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) قرار گیرد یا نه؟ بنابراین خروج مفهومی یک محمول از مفهوم وجود که حاکی از موضوع فلسفه اولی است، بهخودیخود فایدهای در تحقق معیار عروض و حکم ندارد، و به صرف اینکه عقل ابتدا صورت ذهنی وجود را بدون ملاحظه آن عوارض درک میکند، و سپس عوارضی مانند وحدت و تشخص و صرافت را ملاحظه و بر صورت ذهنی اول عارض میکند، نمیتوان گفت که چنین عوارضی از احکام هستیاند؛ بهویژه اینکه طبق دیدگاه عموم فلاسفه، مفهومی که ما از هستی در ذهن داریم، حقیقتا حاکی از حقیقت هستی نیست؛ بلکه خود مفهومی عرضی بیرون از حقیقت هستی است؛ زیرا هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) عین خارجیت است، و لذا به کنهش قابل ادراک حصولی نیست؛ پس آنچه از هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) به ذهن ما میآید، عنوانی عرضی است که مطابق بالذاتش حقیقت هستی نیست؛ ازاینرو صرف خروج مفهومی یک محمول، از مفهوم وجود که بالعرض از حقیقت هستی حکایت میکند، نه بالذات، برای عروض و حکم بودن آن محمول، بر حقیقت هستی کافی نیست، و معیار عروض به صرف این نحوه خروج تقرر نمییابد."