چکیده:
برهان وجودی به آن دسته از براهین اثبات وجود خداوند میگویند که در آنها به نحوی کاملا پیشین،با تمسک به صرف مفهوم و بدون استناد به هیچ امر عینی، وجود خداوند اثبات شود. این نوع برهانرا در مغربزمین و الهیات مسیحی آنسلم قدیس (1033 یا 1034ـ1109م) مطرح ساخت و از آنزمان تاکنون مخالفان و طرفداران مهمی داشته است؛ اما در فلسفه و کلام اسلامی این نوع برهانجایگاه برجستهای نداشته است؛ هرچند در عبارات گذشتگان و از همه پیشتر فارابی میتواننشانههایی از توجه به آن را مشاهده کرد. در عین حال در نیم قرن اخیر توجه به این نوع برهان رو بهفزونی نهاده است؛ گروهی آن را پذیرفته و گروهی آن را نفی کردهاند. در این مقاله پس از بیان سیراجمالی تطور این برهان در غرب، دیدگاه برخی از فیلسوفان مسلمان را درباره این برهان مطرحساختهایم و سپس با بازسازی برهان صدیقین علامه طباطبائی، تقریری جدید از برهان وجودیعرضه داشتهایم که از نقدهای وارد بر برهان وجودی آنسلم با روایتهای گوناگونش مصون است.
خلاصه ماشینی:
"توضیح اینکه در برهان آنسلم باید دید مراد از کلمه «موجود» در عبارت «اگر خداوند موجودنباشد، کاملترین موجودی که میتوان تصور کرد نخواهد بود» چیست؟ اگر مراد او موجود به حمل اولی باشد، حق با اوست؛ یعنی سلب مفهوم هستی ووجود از خداوند، با تعریفی که از او، به عنوان کاملترین کمال قابل تصور میشودتناقض دارد و ناگزیر موجود بودن و یا حتی ضرورت وجود داشتن، دو مفهومیهستند که در تصور او مأخوذ هستند؛ و لیکن صرف این مقدار، تحقق خارجی و موجود بودن به حمل شایع را برای واجبتعالی اثبات نمیکند؛ و اگر مراد آنسلم ازموجود بودن، مصداق هستی و موجودیت به حمل شایع باشد، در این حالملازمهای بین سلب وجود به حمل شایع از خداوند و نفی کمال از مفهوم اونخواهد بود و در نتیجه تناقضی لازم نمیآید تا از این طریق نقیض مطلوب، یعنیموجود نبودن خداوند ابطال شده و به دنبال آن، مطلوب، یعنی واقعیت و وجودداشتن او به حمل شایع اثبات گردد.
اما اگر تالی گزاره شرطی، به گروه دوم تعلق داشته باشد، ملازمه یادشده برقرار است؛ اما تالیباطل نیست تا از بطلان آن، بطلان مقدم نتیجه گرفته شود؛ زیرا روشن است که «مفهوم آنچهکاملتر از آن تصور نمیشود» مصداق خودش نیست؛ یعنی خود این مفهوم، واقعیت عینی وخارجی خدا نیست و آنسلم همچنین اعتقاد و ادعایی ندارد."