چکیده:
داعیان علم دینی معتقدند که علوم، اعم از انسانی و طبیعی، در دامنه و حاشیه متافیزیک به وجودآمده و بسط یافتهاند؛ لذا با تغییر در متافیزیک، علوم نیز متحول خواهند شد. به عبارت دیگر،چنانچه متافیزیک الهی باشد، علوم نیز الهی میشوند و چنانچه متافیزیک سکولار و اینجهانیباشد، علوم نیز سکولار خواهند شد. با این حال، برای ایجاد تغییر و تحول در علوم، ارائهروشهایی بایسته و ضروری است. هدف پژوهش پیشرو، ارائه روشی برای تغییر در علوم انسانیمتناسب با چارچوبهای علم دینی است. روش مقاله، تحلیلی ـ برهانی است.
خلاصه ماشینی:
"برخی از نظریهپردازان علوم انسانی مدرن، چون هابرماس در مکتب فرانکفورت، برای تحقق علوم انسانی انتقادی، از آزادسازی کنشهای ارتباطی برای رسیدن به عقلانیت عرفی سودمیجویند تا بتوانند از این طریق به ارزشها واصل شوند و علوم انسانی انتقادی را ذیل عقلانیتعرفی سامان دهند؛ اما حکمت متعالیه مسیر رسیدن به ارزشها و نهایتا داوری درباره کنشهایانسانی را از طریق فعال ساختن ظرفیتهای عقل نظری و عقل عملی در پرتو عقل قدسی هموارمیسازد؛ زیرا همانگونه که دانستیم، انسان نوع متوسط است و انسانهای مختلف با فهم وانگیزههای مختلف در ذیل آن تحقق مییابند.
ازآنجاکه واقعیت و هستی حاکی از صور اسمای الهی استو انسان نیز به قدر همت و توان خود از این عوالم بالا میرود، لذا هستی و واقعیتی صرفنظر ازفهم انسان موجود است و هستی و واقعیت آن به فهم و روابط اجتماعی انسانها بستگی ندارد وبنیاد آنها در چنین روابطی نیست.
دانستیم که معانی در سپهر وجودی خود به واسطه کنشهای انسانی تنزل مییابند و فرهنگمتناسب با خود را شکل میدهند؛ اما انسان در حرکت جوهری خود که «جسمانیة الحدوث»است، سیر خود را آغاز میکند و به تناسب فهم و همت خود این مسیر را میپیماید.
نظریه اجتماعی صدرایی اگر بخواهیم به نظریه اجتماعی صدرایی نزدیک شویم، باید بگوییم که در نگاه حکمت متعالیهنظام معنایی توحیدی، یگانه نظامی است که با عقل آینهگون و با فعال ساختن قوای عقل نظری وعملی، در پرتو اتحاد علم و عالم و معلوم، و به مدد حرکت جوهری انسان میتوان بدان دستیافت؛ اما نظامهای معنایی دیگری نیز هستند که با زوایهای که نسبت به این نظام معنایی دارند، درافق خیال متصل انسانی شکل میگیرند."