چکیده:
در این جستار با رویکرد نقد کهن الگویی پسایونگی به بررسی تکوینی و تطبیقی کهـن الگـوی آفرینش انسان بنیادین پرداخته شده است . در این بررسـی تکـوینی بـرای عرضـه چهـارچوبی نظری در تحلیل دیرین شناسی آفرینش انسان نخستین ، چهار نقطه عطف بـرای تطـور سـاختار الگویی این کهن الگو در حافظه جمعی بشر طرح شده است : ١. خداگونگی نمونه ازلی انسـان ١٢١ بنیـادین در کهـن الگـوی آفـرینش ٢و٣. خلـق زوج نخسـتین و دو نقـش ویرانگـر و سـازندة کهن الگوی همزاد ٤. رشد خودآگاهی. انتقال از حس ازلی غرقه شدن در ناخودآگاه جمعی بـه خودآگاهی، که برآمده از تجربه بلوغ است و فرافکنی سرکوبها و ناکامیهای ناشی از موانع پس از آن در مفهوم هبوط ، این مرحله را به تجربه جمعی تلخی بدل کرده است ؛ آثـار زیانبـار ایـن تجربه جمعی که در نوستالژیای بهشت و حس گناه جمعـی و «ترومـای بلـوغ » نمادینـه شـده است ، میتواند از ریشه های این احساس مشترک در ناخودآگاه جمعی بشر باشد. تجلیات ادبی نقاط عطف این الگو نیز در چهـار نمـاد شـاعرانه عشـق ، معشـوق اغـواگر، معشـوق آرمـانی (الهام بخش ) و قهرمان متبلور شده است .
خلاصه ماشینی:
"الگوی انسان اولیه در فرهنگهای مختلف ، یا نیای بنیادینی است کـه از مـرگ او، اولـین زوج انسانی پدید میآید (مشابه آفرینش جهان از فروپاشی غـول خـدای نخسـتین ) یـا خود نمونۀ خداگونۀ اولیه ای است که جفتی برای او آفریـده شـده اسـت ؛ از جملـه در اساطیر یونانی، زئوس پس از پیروزی در جنگ بزرگ از پرومتئوس میخواهد که انسان را به شکل جاودانان (نیمۀ خدایی)، اما با ویژگی فناپذیری (نیمۀ زمینی) بیافریند (گرین ، ١٣٦٦: ٣٧).
ایـن همزاد مادینه برآمده از زایایی زمین (متبلور در نمادهایی چون مار) و سمبل عشق زمینی و زایش فناپذیر آن است و به همین دلیل ، تجربۀ رانده شدن از بهشت غرقـه شـدن در ناخودآگاه ازلی و هبوط در مهبط خودآگاهی و رنج و وحشت متأثر از آن را با فرافکنی ١٤٤ یک گناه ازلی در چهرة او و غایت رشد خودآگاه در کهن الگـوی قهرمـان نمـادپردازی میشود که در مسیر کسب خداگونگی انسان آغازین که زمانی از دست رفته بود، قـرار میگیرد؛ در نتیجه تکوین به یک چرخه (دایره ) تبدیل مـیشـود کـه خـود از نمادهـای 144 ماندالا (دایرة کمال ) و زمان اساطیری است ."