چکیده:
علامه سیّد محمّد حسین طباطبایی و دیوید هیوم، دو اندیشمند بزرگ، یکی در جهان اسلام و دیگری در جهان غرب، به لحاظ داشتن اندیشههای فلسفی تاثیرگذار، بسیار حائز اهمیّت هستند. در حوزه فلسفه اخلاق، هیوم به دنبال علم به طبیعت آدمی و انگیزهها و رفتار اوست و انسان را به عنوان موجودی عاقل و فعّال بررسی میکند و در پی آن است تا نقش عقل را، به خصوص در اخلاق، بسیار کمرنگ جلوه دهد. علامه طباطبایی نیز در مباحث معرفتشناسی و توجه به چگونگی حصول معرفت برای آدمی، فاعلیت انسان و ارتباط فاعل و فعل را در مورد کاوش و تحلیل قرار میدهد و در پی آن است که نقش عقل و ادراکات آن را در همه سطوح زندگی انسان به عنوان نقشی اساسی و مرکزی نشان دهد. در این مقاله، به بررسی و مقایسه مبنای فلسفی آن دو، به طور خاص در قلمرو اخلاق و تعیین ارزشها، میپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"می¬توان بحث را از این پرسش آغاز نمود: آیا تمایز اخلاقی ما بین فضیلت و رذیلت بر اصول طبیعی بنا نهاده شده، یا از علاقه و تعلیم و تربیت نشأت گرفته است؟ کسانی که می¬گویند این تمایز «ناشی از حس خودخواهی و یا تبعیض» است، معتقدند که اخلاق هیچ بنیادی در طبیعت ندارد؛ اما کسانی که می¬گویند این تمایز «مبتنی بر اصول اصلی و طبیعی» است، معتقدند که اخلاق، چیزی واقعی و ذاتی است و بر طبیعت بنیان دارد؛ بر این اساس دو پرسش اصلی مطرح میشود: 1-پرسش هستی شناسانه: چه ویژگی¬هایی از جهان، احکام اخلاقی ما را منعکس می¬کنند؟ 2-پرسش معرفت شناسانه: کدامیک از قوای ما، حس یا عقل، ما را قادر به فهم تمایزات اخلاقی می¬کند؟ اولا، هیوم از جمله کسانی است که معتقد است اخلاق، مبتنی بر طبیعت بشری و انگیزه¬های متفاوت است؛ ثانیا تمایزهای اخلاقی، از عقل نشات نگرفتهاند؛ تمایزات اخلاقی، نه اثر بی¬واسطه و مستقیم عقل هستند و نه صرفا به وسیلة عقل قابل شناختاند (Norton, 2009: 270-288).
او در نهایت بیان می¬کند که «فضیلت به وسیلة ایجاد لذت و رذیلت به وسیلة ایجاد درد و رنج، از یکدیگر متمایز می¬گردند و این چیزی است که با صرف تأمل بر عمل، احساس یا رفتار می¬توان بدان رسید؛ این تصمیم خیلی سودمند است؛ چون با این اعتقاد ما صرفا با یک پرسش ساده برای قائل شدن به تمایز میان خیر و شر اخلاقی روبه روهستیم: چرا هر عمل یا احساسی بر اساس یک دید و مطالعة کلی، رضایت یا تشویش را در ما سبب می¬شود؟ برای نشان دادن منشأ ستایش و نکوهش اخلاقی این اعمال یا احساس ها، هیچ نیازی به جستجوی روابط و کیفیات درک نشدنی که هرگز در طبیعت وجود ندارد یا حتی در خیال نمی¬گنجند، نخواهد بود»(Ibid: 475-6) ."