چکیده:
هرچند مفهوم وقت نزد همگان بدیهی به نظر می رسد اما در عرفان اهمیتی فراوان دارد و در عین حال مفهوم آن بسیار پیچیده و نسبت به افراد مختلف امری نسبی است و پی بردن به کنه آن ساده نیست زیرا هر یک از عرفا به اقتضای حالتی که بر آنها عارض می شود، دریافت و بیانی متفاوت از آن دارند؛ حتی عارفی ممکن است در حالات مختلف دریافت ها و بیان های مختلف و متنوعی از آن داشته باشد. این که مفهوم وقت و تعاریف صوفیه از آن چیست و حافظ در قرن هشتم در اوج زیبایی ها و ظرافت های هنری شعر عرفانی فارسی چه دریافت و بیانی از وقت دارد، مسئله ای است که در این مقاله بدان می پردازیم.وقت در متون عرفانی مدرسی مشهور، اصطلاحی عرفانی است و ذیل الفاظ خاص صوفیه بدان پرداخته شده است. با اینکه دربارۀ وقت بر حسب حال و مقال صوفیان و عارفان در کتب تدوین شده، اشارات و عبارات متفاوتی به چشم می خورد ولی تقریبا معناهای نزدیک به هم دارد. با این حال وقت در نظرگاه حافظ به سبب بهره مندی از آموزه های مشرب عرفانی در شعر و اندیشه اش از ویژگی های منحصر به فردی بر خوردار است. به طوری که وقت در سخن او در طیفی از بیانها و معانی متنوع و رنگارنگ جلوه کرده است و گستره و ژرفایی شگفت دارد.در این مقاله ابتدا در باره چیستی وقت و رابطه آن با زمان سخن به میان آمده است سپس با رویکردی اصطلاح شناسی که مبنی بر بررسی تاریخ تطور آن است، مقدمه و پیشینه ای فراهم آمده و تحلیل شده است آنگاه درک و دیدگاه حافظ از وقت و عنایت ویژۀ او به وقت خویش در اندیشه و تجربۀ عرفانییش تبیین شده است و ضمن طبقه بندی وقت حافظ و مراتب آن با توجه به شواهد شعری دیوان وی نشان داده شده است که راز تفاوت وقت حافظ با دیگران در چیست و کار و بار خوش عاشقی و مستی چگونه شعر و شعور حافظ را در جایگاه و پایگاهی دیگر و برتر نشانده است.
خلاصه ماشینی:
"ابیاتی چون : زمان خوشدلی دریاب و دریاب که دایم در صدف گوهر نباشد (حافظ، 1382: 110) شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی لیل ونهار آرد (حافظ، 1382: 78) شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش (حافظ، 1382: 195) نظر حافظ درباره وقت از جهاتی نیز با دیدگاه جمهور صوفیان مشابهت دارد و همانند آنان خود و دیگران را به اهمیت دادن به وقت سفارش می کند وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی حاصل حیات ای جان این دم است تا دانی (حافظ، 1382: 334) ولی از جهاتی نیز به ویژه جهت دهی عاشقانه و اظهار تجارب شخصی عرفانی اش در شکل بیان غیر مستقیم و فضای گفتمانی و بافت کلام متفاوت است.
کاملی باید در این بحر شگرفگر ز اسرارت شود ذوقی پدیدتشنگی بر کمال اینجا بودگر ببازی دست تا عرش مجید تا کند غواصی این بحر ژرفهر زمانت نو شود شوقی پدیدصد هزاران خون حلال اینجا بودکم مزن یک لحظه از هل من مزید (عطار، 1383 :232) با اینکه حافظ از حیث نظری وقت را تا ازل و ابد گسترش می دهد پیوسته تمنای چنان وقت و حالی را دارد ولی در عمل این دوام را در وقت خوش خود نمی بیند زیرا عارف در یک حال نمی نمی ماند بنابراین از زود گذر بودن و زوال این تجربه نیز شکوه کرده است چون امن عیشی در دنیا نیست."