چکیده:
در قرون اخیر در پرتو یافته های علمی و فلسفی ، تحلیل پدیده معرفت ، از اهمیت ویژه ای برخوردار است و از آنجایی که متعلق گزاره های دینی از دسترس حواس بشر خارج هستند، تو جیه باورهای دینی و احراز صدق آن ها از مباحث مهم و چالش برانگیز معرفت شناسی غرب محسوب می شود. در این نوشتار، سعی بر آن است که در راستای بررسی فرآیند تکون معرفت دینی از نگاه ابن سینا و جستجوی الگوی معرفت شناسی وی ، به باز خوانی آراء او در شناخت جواهر مجرد و مفارق پرداخته شود. از نظر حکمای مشاء علم ، حصول صورت اشیا در ذهن است که از طریق مواجهه با شی ء خارجی و تجرید صورت حسی به دست می آید؛ اما مواجهه حسی با موجود مفارق ممکن نیست . پس چگونه می توان به شناخت حقایق ماوراءالطبیعی نائل شد؟در نظام حکمت سینوی اتصال به موجودی مجرد (عقل فعال )، کلید و رمز معمای معرفت است و شناخت موجود مجرد نیز با اتصال عقل به آن صورت می گیرد. غالب محققان ابن سینا را فیلسوفی قرینه گرا می دانند؛چرا که او برای اثبات صدق باور خود دلیل اقامه می نماید. اما از آنجایی که معرفت شناسی وی بر اتصال با عقل فعال مبتنی است ، روش معرفتی او را قرینه گرایی اشراقی می توان نامید. و بدین ترتیب الگوی معرفتی شناسی ابن سینا را از سایر الگوهای قرینه گرا متمایز نمود.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به نظر شیخ در باره ماهیت علم ، بحث را با این پرسش آغاز می کنیم ، که گزاره های دینی از یک سلسله حقایق وجودی ماوراءالطبیعی حکایت می کنند، که ما هیچ گونه مواجهه حسی با آن ها نداریم ، در این صورت ، علم به آن موجودات چگونه و از چه طریقی حاصل می شود؟ در نظر ابن سینا مدرک معقول از ماده و لواحق آن پیراسته است ، که گاهی نیاز به تجرید دارد، همانند صور کلی اشیا مادی که از عوارض تجرید شده اند و گاهی تجرد، ذاتی آن است ، همانند صورت عقول مجرده و هر دو نوع این صور کلی بوده و قابل انطباق بر کثیرین هستند.
نگارنده برای الگوی معرفت شناسی ابن سینا نام قرینه گرایی اشراقی را پیشنهاد می کند، چرا که از طرفی ابن سینا شرط رسیدن به معرفت عینی و ضروری را ارجاع قضایای نظری به قضایای اولی و بدیهی می داند و برای اثبات وجود خداوند و بسیاری از مسائل دینی برهان اقامه می کند، از این رو روش ابن سینا قرینه گرایانه است ولی ازآنجا که فرآیند شناخت به ویژه شناخت مجردات در فلسفه ابن سینا با اتصال نفس با مبادی مسانخ خود یعنی نفوس فلکی و ملائکه عقلی تنسیق می یابد، به رویکرد اشراقی نزدیک می شود."