چکیده:
عالمتاج قائممقامی، مشهور به ژاله، از ادبا و شاعران زن نازکاندیش و آرمانگرا در عصر مشروطه است. او در عصری میزیست که نگاه جامعه به زن و فعالیتهای اجتماعیاش بسیار محدود و بسته بود و همین امر ژاله را بر آن داشت تا صدای اعتراض زنان را از دریچة اشعار خود بازتاب دهد. او بانوان همعصر خود را به برگرفتن بند حقارت و اسارت از پای خویش فرا میخواند و نگران پایمال شدن روح انسانی آنها در برابر عقاید نظام مردسالار آن زمان است. این مقاله با رویکردی نو به سرودههای ژاله قائممقامی، میکوشد باورها و اندیشههای او در حوزة دفاع از حقوق زنان را بررسی و تحلیل کند.
خلاصه ماشینی:
ژاله در دوره ای زندگی می کرده که جامعة مردسالار به بسیاری از حقوق زنان بی توجـه بوده و نگاه حاکم مردانه آن را پای مال می کـرده اسـت ؛ شـاید از همـین روسـت کـه او در شعرش تنها جرمش را زن بودن دانسته است : بس سربلند کسم اما به جـرم زنـی در خاندان بشر گویی که هیچ کسم (قائم مقامی ، ١٣٩١: ٣٧) وی سه عامل مهم ضعف روحیه ، نقص فکر، و نبود اعتمـاد بـه نفـس را دلایـل عمـدة واپس گرایی زنان در جامعة آن روز می داند: لیک ضـعف روح و نقـص فکـر و فقـد اعتمـاد ساخت موجودی ز ما کش بیش از آن در خورد نیسـت (همان : ٤٧) البته گویی از نگاه ژاله ، استقلال مـالی و اقتصـادی زن و دوری از گوشـه نشـینی بـرای دست یابی زنان به هویت و منزلت واقعی شان راه حلی اساسی است : تا ما ضعیف و نان خور مردیم و گوشه جوی راهـی بـه جـز اطاعـت مـرد قـدیر نیسـت (همان : ٦٥) ژاله قائم مقامی ، برخلاف شاعران زن دیگر، مانند پروین اعتصامی و سیمین بهبهانی ، «به هر دو جنس زن و مرد و پیوندشان ، با دیدی تلخ و بدبینانه می نگرد و ریشة همة بدبختی ها را از جانب مردان دانسته است » (داراب پور، ١٣٩٠: ٣١)؛ از همین رو، فلسفة آفرینش زن را تنها در لذت جویی و عیش و عشرت مرد خلاصه می کند: زن برای عیش مردان گشـته خلـق خنده بر این جـنس لا یعلـم کنیـد (قائم مقامی ، ١٣٩١: ١٩٧) به باور فمینیستی شاعر، زن در طی حیاتش وظیفه ای جز همسری و بـرآوردن نیازهـای شهوت آلود مرد ندارد؛ امری که به عقیدة ژاله ، بسیار شـبیه بـه نـوعی تـن فروشـی و مـرگ تدریجی است تا ازدواج و زندگی واقعی : مر زنان را بعـد عشـرت هـای مـرد هــیچ حقــی نیســت الا زیســتن ؟ تـن فروشـی باشـد ایـن یـا ازدواج جان سپاری باشـد ایـن یـا زیسـتن (همان : ٣٠) از نظر ژاله ، عفت و پاک دامنی زن اگر برآمده از ترس و مصلحت اندیشی باشد، ارزش و اعتباری ندارد؛ او معتقد است لازمة عفت حقیقی آن است که از دل و درون زن برخیـزد و فقط در این صورت است که پایدار و ماندگار می ماند؛ و الا عفت و پاک دامنی ای که از سر ظاهرسازی و به اجبار محیط حاصل شده باشد ارزش و پایایی چندانی ندارد.