چکیده:
پایان ماموریت نیروهای بین المللی در افغانستان و واگذاری تامین امنیت به نیروهای نظامی افغان پیامدی جز ناکامی آمریکا در نابودی تروریسم و پیشبرد صلح پایدار نداشت. اتخاذ استراتژی جدید از سوی آمریکا تنها به بروز تنش با حکومت افغانستان انجامید. دخالت قدرتهای همسایه رقیب با هدف نفوذ، افغانستان را میدان حفظ منافع رقبا بدون توجه به حاکمیت ملی آن قرار داده است. انعکاس تنوع قومی و مذهبی جامعه در نهادهای سیاسی و نظامی- امنیتی تاثیرات مخربی بر عملکرد موفق این نهادها داشته است. با گسترش تجارت مواد مخدر، خودکفایی اقتصادی مناطق روستایی، قدرتیابی شورشیان و عدم کنترل حکومت بر آن مناطق در حال تقویت است. ضمن اینکه، تحولات پیچیده ناشی از مرگ رهبر طالبان و انشعاب در رهبری جدید، دستیابی به صلح پایدار حکومت با دو گروه بزرگ شورشی در حال جنگ با یکدیگر را دشوارتر از قبل ساخته است. این مقاله با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی میکوشد به این سؤال پاسخ گوید که چه عواملی استقرار صلح و ثبات در افغانستان را با دشواری مواجه ساخته اند؟ نظریه واقعگرایی به عنوان چارچوب نظری مقاله انتخاب شده و برای تجزیه و تحلیل دادهها از روش کیفی استفاده شده است؛ همچنین نگارندگان این فرضیه را مورد بررسی قرار خواهند داد که مداخله رقابت آمیز دولتهای خارجی و ترجیح منافع خود بر منافع و مصالح افغانستان و زمینه های اجتماعی-فرهنگی داخلی، موانع عمده استقرار صلح در افغانستان می باشند.
خلاصه ماشینی:
برخورد واقع گرایانه سرکوب شدید عـاملان و حامیـان حـوادث تروریستی ١١ سپتامبر٢٠٠١ در افغانستان فاقد راه حل بلندمدت برای نابودی پدیـده تروریـسم اسـت ؛ زیـرا اقـدامات و حمـلات ضـد تروریـستی آمریکـا در افغانـستان انگیـزه بـرای عملیـات بمب گذاری انتحاری و شهادت طلبانه را به عنوان یک هدف مقدس مذهبی در سال هـای اجـرای استراتژی جدید آمریکا در برخورد با شورشیان گسترش داد.
عدم تعهد قطر به حبس بلندمدت این اعضای کلیدی و ورود به افغانـستان بـرای پیوستن به شاخه های رهبری ، موازنه قدرت گروه های مخالف حکومت را به نفـع شـبکه حقـانی وابسته به ارتش پاکستان که در دستگیری و آزادی بوو برگدال در شرق افغانستان نقـش اصـلی را بازی کرد، تغییر خواهد داد.
سابقه پیوند عمیق این رهبران ارشد بـا رهبـر القاعـده ، همکـاری بیشتر با شبکه حقانی به منظور پیشبرد سیاست های پاکستان در برابر آمریکا و هند، کـشورهای صاحب نفوذ در افغانستان را در پی خواهد داشت (٢٠١٤:٤ ,Dozier &Lake ).
پیش شرط مهم شورشیان از آغاز گفتگوهای صلح از سال ٢٠٠٩، خروج کامل بیگانگان از خـاک افغانـستان و برچیـدن پایگاه های نظامی آنها بوده است که با هدف استراتژیک آمریکا در افغانستان برای یافتن جـای پا در مرکز آسیا و توازن قدرت با مهم ترین چالشگران هژمونی در تضاد بود.
گسترش تنش های قومی بین غیرپشتون ها با پـشتون هـای جنـوب از جامعـه بـه درون نهادهای قدرت و نیروهای نظامی سرایت نموده و به ویژه بـا روی کـار آمـدن دولـت جدیـد، قطب بندی شمال و جنوب در داخل حکومت را تقویت کرده است که همین عامل دسـتیابی به مصالحه ملی توسط دولت وحدت ملی را دشوار سـاخته اسـت .