چکیده:
حماسه های بزرگ همواره دارای ساختار محتوایی، بیانی و زبانی خاصی هستند که گویای وجوه مشترک این آثار است . از آن جا که زمان و مکان در آثار حماسـی و روایت های گوناگون آن ها در نسل های مختلف تا زمان تکوین نهایی ایـن قسـم از آثار، دست خوش تغییرات مختلف میگردد، رفته رفته زمان و مکان ، هویت آشکار و عینی خود را از دست میدهد و از این رو در حماسه های بـزرگ ، بـا ابهـام در زمان و مکان روبه رو می شویم . در شاهنامه ی فردوسی نیز که یکی از شاهکارهای مسلم در ادبیات حماسی جهـان اسـت ، چنـین جنبـه ای کـاملا آشـکار اسـت و حماسه پژوهان و شاهنامه شناسان همواره بر وجود ابهام مکان همراه با ابهـام زمـان در این اثر سترگ استاد توس ، تاکید ورزیده اند؛ ولی هرگز به علل این ابهـام کـه محصول روایات مختلف شـفاهی و نقـل سـینه بـه سـینه ی آن هاسـت ، تـوجهی نداشته اند. این مقاله با بررسی همه جانبه ی علل ابهام مکان در شـاهنامه و شـواهد تاریخی و جغرافیایی و آن چه از شاهنامه دریافـت مـیشـود، کوشـیده اسـت تـا نکته های تازه و بیپیشینه ای را در این زمینه ، مطرح کند و افق هـای روشـنی را در این موضوع بگشاید.
خلاصه ماشینی:
"در دوران پادشاهی کیخسرو، سپاهیان ایران آماده ی جنگ با توران زمین میشـوند؛ «پیران »، وزیر خردمند افراسیاب ، به چاره جویی برمیخیزد و نامه ای به گـودرز، پهلـوان ایرانی، میفرستد بدین مضمون که اگر تو پهلوان و خردمند هستی، سعی کن کیخسرو را از این جنگ برحذرداری؛ در آن صورت ، ما سرزمین هـا و شـهرهای ایـران را کـه در زمان منوچهر، جزو ایران زمین به شمار میآمدند و اکنون در تصرف تورانیان هستند، به ایران پس میدهیم و آن گاه شهرها را یکایک برمیشمارد: بگـو تـا مـن اکنـون هـم انـدر شـتاب نونـــدی فرســـتم بـــه افراســـیاب بـــدان تـــا بفرمایـــدم تـــا زمـــین ببخشـــیم و پـــس درنـــوردیم کـــین چنــان چــون بــه گــاه منوچهرشــاه به بخشـش همـیداشـت گیتـی نگـاه هــر آن شــهر کــز مــرز ایــران نهــی بگـــو تـــا کنـــیم آن زترکـــان تهـــی وزآبــادو ویــران و هــر بــوم و بــر کـــه فرمـــود کـــیخســـرو دادگـــر از ایــران بــه کــوه اندرآیــد نخســت در غرچگــان از بــر بــوم بســت دگــــر پنجهیــــر و در بامیــــان ســـر مـــرز ایـــران و جـــای کیـــان دگـــر گوزگانـــان فرخنـــده جـــای نهــاده ســت نــامش جهــان کدخــدای دگـــر مولیـــان تـــا در بدخشـــان همــین اســت ازیــن پادشــاهی نشــان فروتــر دگــر دشــت آمــوی و زم کـــه باشـــهر خـــتلان برآیـــد بـــرم چــه شــگنان و وز ترمــذ ویســه گــرد بخــاراو شــهری کــه هســتش بگــرد همــین دون بــرو تــا در ســند نیــز نجویـــد کـــس آن پادشـــاهی بنیـــز وز آن ســوکه شــد رســتم گردســوز ســـپارم بـــدو کشـــور نیمـــروز ز کـــوه و ز هـــامون بخـــوانم ســـپاه ســـــوی بـــــاختر برگشـــــاییم راه بپـــردازم ایـــن تـــا در هنــــدوان نـــداریم تاریـــک ازایـــن پـــس روان ز کشـــمیر و ز کابـــل و قنـــدهار شــما را بــود آن همــه زیــن شــمار وز آن سوکه لهراسپ شد جنـگ جـوی الانـــان و غـــر درســـپارم بـــدوی از ایــن مــرزپیوســته تــا کــوه قــاف بـه خسـرو سـپاریم بـیجنـگ و لاف (فردوسی، ١٣٧٣، ج ٢: ٧٢-٧٣) این تغییر مرزها و تصرف شهرهای مرزی، سبب نوعی ابهام مکـانی در بعضـی از داستان های شاهنامه شده است ."