چکیده:
روانکاوی فروید و به تبع آن نقد روانکاوی به دلیل وجود پارهای از مشکلات اساسی و عمده از جمله فروکاست شدید و فردی شده این نظریه، مورد انتقاد بسیاری از روانشناسان و منتقدان قرار گرفت. فیلسوف و روانکاو پساساختارگرای فرانسوی، ژاک لاکان، با اصلاح این تناقضها، رهیافت نوینی را نسبت به این یافتهی فروید، پیش روی همگان قرار داد و روانکاوی را از تنگنای محدود فردی به گستره اجتماع و نظم حاکم بر آن ارتقاء ببخشد. این جستار برآن است تا ضمن بیان نقش عمده پدر/قانون(و نه مادر) در هویتیابی سوژه، از گذرگاه این اندیشهها، خوانشی متفاوت از متن باز و قابل تأویل غمنامهی رستم و اسفندیار را به خوانندگان عرضه بدارد و به واسطهی آن، تناقضات درونی و متوهموار این پدر قانونگذار (که در این داستان گشتاسب نمود آن است) را دربارهی حس ربوده شدن لذتش، و انتقال این حس به سوژه/اسفندیار آشکار نماید تا در نهایت زوایای پنهان و علل اصلی به وجود آمدن این غمنامه را از دیدگاهی نو بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
"(قریب ، ١٣٧٤: ٣٦٩) با توجه به این تدبیر، گشتاسب که هیچ تمـایلی بـه واگـذاری قـدرت و تـرک آن ندارد، رستم و خاندانش را دشمنان خـود مـیدانـد و بـه دروغ ، بـه اسـفندیار ـ کـه از پیمان شکنی پدرش در واگذاری تاج وتخت گلایه مند است ـ میگویـد کـه ایـن تـاج و تخت از آن توست و وجود آن ها بدون تو برای من ارزشی ندارد: چه باید مرا بیتـو گـنج و سـپاه همان تخـت زریـن و زریـن کـلاه (فردوسی،١٣٨٨، ج ٥: ٣٠٥) ولی اگر تو میخواهی پادشاهی آینـده ات را تضـمین کنـی، بایـد نخسـت بـزرگ تـرین «همال » خود را که رستم است ، به بند بکشی تا سر از فرمان تو نپیچد؛ به این دلیـل کـه وی(رستم ) متمردوار بست ، غزنین و کابل را زیر سیطره دارد و به حکومت ایران وقعی نمینهد: به گیتـی نـداری کسـی را همـال مگــر بــیخــرد نــامور پــور زال که او راست تـا هسـت زاولسـتان همان بست و غزنین و کاولسـتان به مـردی زآسـمان همـی بگـذرد همــی خویشــتن کهتــری نشــمرد (همان : ٣٠٢) نکته این جاست که گشتاسب خود اساسیترین مانع اصلی دست یابی اسفندیار بـه لذت بوده (و نه رستم ) و از طرفی نیز سوژه / اسفندیار را بـرای بـه دسـت آوردن لـذت سرقت شده ترغیب مینماید."