چکیده:
ایجاد اعتدال در قلمرو نفس از دغدغه های اساسی فلاسفه اسلامی می باشد. مسئله این است: بحث از اعتدال در قلمرو نفس آدمی از چه جایگاهی در دستگاه فلسفی و حکمت عملی فیلسوفان اسلامی برخوردار است و چه نقشی در زندگی فردی و مدنی و سیاسی ایفا می کند و مراد از آن چیست؟ و ادعا این است: که اعتدال وجود توازن و تعادل بر قوای نفس است که از طریق حاکمیت عقل و شرع بر دیگر قوای نفس حاصل می شود در عین حال که اعتدال شرط کمال نفس و پایه همه فضایل مدنی و سعادت نفسانی می باشد . اگرچه اعتدال نفس نزد فلاسفه اسلامی از طریق حکومت دادن عقل و خردورزی حاصل است، پرورش و رشد و شکوفایی آن در جامعه حاصل و از طریق سیاست فاضله تحصیل می شود. از این طریق است که فرد انسانی هم مدنی و نوع گرا می شود و هم همراه با منافع خود به منافع دیگران می اندیشد، به طوری که تعارض ها و تضادهای منافع او به همسویی و هماهنگی با منافع و مصالح هم نوعان تبدیل می گردد.
One of the main concerns of Islamic philosophers is the realization of moderation in domain of human soul. The question is: what is the status of this problem in philosophical system and practical wisdom of Muslim philosophers? What role does it play in individual، civil and political life and what do we mean by it? In responding to these questions it is claimed that moderation is a balance and equilibrium of the faculties of soul which is obtained when reason and revealed law govern the faculties of soul. In this view moderation is requisite for soul perfection and underlies all civil virtues and sorts of spiritual felicity. Nevertheless Islamic philosophers have not ignored the prominent role of the society and virtuous politics in promoting and developing the ethical quality of moderation. It is in this way that individual becomes civilized and philanthropist so that he can pursue his self-interests as well as the interests of others and as result there will be convergence and concordance of welfares rather than conflicts of interests.
خلاصه ماشینی:
"(جوادی آملی، 1384: 126-127) وجه خطرساز بودن حیات حیوانی و طبیعی و ظرفیت و قابلیتهای آن ناشی از دو جهت است: یکی از آن جهت که میتواند با به افراط یا تفریط رفتن آنها تمام ظرفیتها و قابلیتهای موجود در آنها به نابودی کشیده شود و دیگر از آن جهت که آنچه تمایز انسان با حیوان است نه حیات حیوانی و قوا و ظرفیتهای آن بلکه حیات انسانی و قوا و ظرفیتهای حاصل از آن است؛ اگر قوای حیوانی به رعایت اعتدال رو نیاورند، بیم آن است که استعدادها و ظرفیتهای کمالی موجود در نفس ناطقه با دو قوة عقل نظری و عملی مضمحل شوند.
(صدرالدین شیرازی، ،1388: 2/86) بنابراین، عقل – بهعنوان قوة نفس ناطقه - درک کنندة اصل اعتدال و توازن و ضد آنها یعنی افراط و تفریط میباشد و مادامیکه بر دیگر قوای نفس آدمی حاکم گردد، آدمی را به سوی دریافت معارف و حقایقی که موضوع عقل نظری هستند و به طور تکوینی از اعتدال و از توازن برخوردارند، سوق می دهد و از آنچه افراط و تفریط است و انسان را به ورطة هلاکت میرساند، باز میدارد و بر اعتدال تحریص میکند.
اعتدال در عالم هستی و عالم تکوینیات و موجودات الهی به وجود توازن و تعادل میان اجزاء و عناصر یک پدیده است، اما در موضوع حکمت عملی به درک و فهم حقایق هستی به وسیلة عقل و حکومت عقل بر دیگر قوای نفس می باشد که تحت عنوان سببیت قوه عاقله از آن سخن گفته شد؛ اما اصل توانایی چنین قابلیتی از عقل فعال است که به عقل آدمی اعطا شده است."