چکیده:
در این نوشتار ضمن بررسی و تبیین موانع و چالشهای اتحادیه ملل جنوب شرقی آسیا، به این پرسش اساسی نیز پاسخ داده خواهد شد که اتحادیه مزبور با توجه به چالشهای موجود در کدام سطح از منطقهایشدن جای میگیرد؟ فرضیههای مقاله حاضر عبارتند از این که: اعضای اتحادیه آ.سه.آن از لحاظ سطح توسعهیافتگی تفاوتهای محسوس و چشمگیری با هم دارند، همچنین اختلافات مرزی و ارضی گستردهای نیز میان بسیاری از آنان حکمفرما است که بهنظر میرسد روی هم رفته، با توجه به تغییروتحولاتی که در روند منطقهگرایی رخ داده است، بنیانگذاران این اتحادیه را در دستیابی به اهداف و آرمانهای اولیهشان، با چالشهای اساسی روبهرو کند. اما از آنجا که رهبران این اتحادیه توانستهاند با درگیر ساختن اعضا در روابط تجاری و اقتصادی گسترده، بر بسیاری از مشکلات و چالشهای مزبور غلبه کنند ازهمینرو، بهترین جایگاهی که میتوان برای اتحادیه آ.سه.آن در میان سطوح پنجگانه منطقهای شدن در نظر گرفت، سطح سوم آن، یعنی جامعه منطقهای است که در حدفاصل میان منطقهگرایی کلاسیک و نوین قرار دارد. روش پژوهش باتوجه به ماهیت تحقیق، تحلیلیـتوصیفی بوده و دامنه آن نیز منطقه جنوب شرقی آسیا را در بر خواهد گرفت.
خلاصه ماشینی:
آن از لحاظ سطح توسعه يافتگي تفاوت هاي محسوس و چشمگيري با هم دارند، همچنين اختلافات مرزي و ارضي گسترده اي نيز ميان بسياري از آنان حکمفرما است که به نظر مي رسد روي هم رفته ، با توجه به تغييروتحولاتي که در روند منطقه گرايي رخ داده است ، بنيان گذاران اين اتحاديه را در دستيابي به اهداف و آرمان هاي اوليه شان ، با چالش هاي اساسي روبه رو کند.
آن به شمار مي آيند و در طرف ديگر، کشورهايي نظير لائوس ، برمه (ميانمار)، ويتنام و کامبوج قرار دارند که پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان جنگ سرد به عضويت اين اتحاديه درآمده اند و از لحاظ سطح توسعه يافتگي نيز قابل مقايسه با کشورهاي بنيان گذار نيستند.
آن در کدام سطح از سطوح پنج گانه منطقه اي شدن جاي مي گيرد؟ فرضيه مقاله اين است که با وجود سطح متفاوت توسعه يافتگي در ميان اعضاي اين اتحاديه و نيز چالش ها و اختلافات مرزي و ارضي گسترده اي که کشورهاي موجود در منطقه جنوب شرقي آسيا با آن مواجه هستند، اين نهاد منطقه اي به دليل موفقيت هاي اقتصادي و تجاري قابل توجه در مقايسه با ساير منطقه گرايي ها، در سطح سوم از منطقه اي شدن ، يعني جامعه منطقه اي جاي مي گيرد که به نظر نگارندگان مقاله حاضر در حد فاصل ميان منطقه گرايي کلاسيک و نوين قرار دارد.