چکیده:
بسط و توسعه فلسفه سیاسی هگل در بسیاری از جنبهها حاصل درگیریهای نظری او با فیلسوفان پیش از خود است. در این میان، فلسفه سیاسی فیشته و خصوصا تلقی او از مفهوم حق طبیعی برای هگل از اهمیت بالایی برخوردار است. هگل در مقاله «راههای علمی بررسی حق طبیعی» که در سال 1802 آن را به چاپ رسانده، نقدهایی جدی بر فلسفه سیاسی فیشته وارد آورده است. این مقاله از دو بخش اصلی تشکیلشده است: در بخش نخست به اهم مطالب در فلسفه سیاسی فیشته، با تکیهبر کتاب مبانی حق طبیعی، خواهیم پرداخت و در بخش دوم نقادی هگل از فلسفه سیاسی فیشته را که در مقاله «درباره راههای بررسی علمی حق طبیعی» مطرح نموده، بررسی خواهیم کرد. با اینکه نقادی هگل نتوانسته اعتبار کلی فلسفه سیاسی فیشته را سلب نماید، اما درعینحال توانسته تلقی فیشته از حق طبیعی را با معضلاتی چند مواجه سازد
خلاصه ماشینی:
"The Foundations of Natural Right اینکه به نظر می رسد انتقادات هگل به طور کامل نتوانسته فلسفه سیاسی فیشته را بی اعتبار سازد، اما با این حال مشکلات عدیده ای را پیش روی تلقی فیشته از حق طبیعی به وجود آورده است .
فیشته در کتاب مبانی حق طبیعی این ادعا را مطرح می سازد که عاملان سیاسی که منافع شخصی خود را تعقیب می کنند در شکل دادن به دولت سهیم اند و با این کار آنچه را که «اراده مشترک» (common will) نامیده می شود برمی سازند (-١٣٣ :٢٠٠٠ ,Fichte ٣٤).
هگل قطعا در پاسخ خواهد گفت که این امر زمانی محقق می شود که دولت و مردم بهره یکسانی از قدرت برده باشند زیرا در غیر این صورت طرفی که قدرت بیشتری در اختیار دارد می تواند به حقوق طرف دیگر تجاوز کرده و امنیت دوجانبه ای را که دولت فیشته ای وظیفه برقراری آن را دارد از میان بردارد.
به عبارت دیگر توده مردم را چطور می توان وادار کرد که از قانون حق تبعیت کنند وقتی قدرت آن ها بیشتر از دولت است ؟ پاسخ فیشته از این قرار است : دولت می تواند تنها بر روی افراد به طور مجزا و تک تک اعمال زور کند و باید قدرت این کار را داشته باشد.
اما همان طور که در انتقاد نخست هگل دیدیم فیشته با به میان کشیدن ایده افورات ، یعنی نهاد متشکل از افرادی که علایق فردی خود را فدای منافع مردم کرده اند، آشکارا به دنبال ارزیابی مسائلی از این دست است ."